آآملیلس. بلغت بربری و مغربی نباتیست میان شج-ر و گ-یاه و در بلاد مغرب باشد. طول آن چند قامت آدمی و زیادت. برگش چون مورد و نرم، ثمرش باندازۀ بار سرو. ابتدا سبز و چون برسد سیاه و نرم شود. چوب آن سخت و صلب و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه های باریک آن در طب مستعمل و از قابضات است
آآمِلیلِس. بلغت بربری و مغربی نباتیست میان شج-ر و گ-یاه و در بلاد مغرب باشد. طول آن چندِ قامت آدمی و زیادت. برگش چون مورْد و نرم، ثمرش باندازۀ بار سرو. ابتدا سبز و چون برسد سیاه و نرم شود. چوب آن سخت و صلب و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه های باریک آن در طب مستعمل و از قابضات است
کوماج و گوشت در خاکستر پخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نان در خاکستر گرم یعنی مله پخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، طریق ملیل،راه سپرده و روشن. (منتهی الارب) (از آنندراج). راه پاسپرده و آسان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کوماج و گوشت در خاکستر پخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نان در خاکستر گرم یعنی مله پخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، طریق ملیل،راه سپرده و روشن. (منتهی الارب) (از آنندراج). راه پاسپرده و آسان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گرمی تب پوشیده در استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حرارت نهفته در استخوان و گویند: به مله و ملیله، یعنی تب نهفته ای دارد. (از اقرب الموارد). در طب، حالتی میان تب و تندرستی یعنی حرارتی کم با کسالت و اعیاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اذ اسحاق (الصندل) و مزج بدهن نبق و مرخ به اللحم اخرج الملیله من العظام. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً). وان شرب حبه (حب نارکبو) ... ذهب بالملیله. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً)
گرمی تب پوشیده در استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حرارت نهفته در استخوان و گویند: به مله و ملیله، یعنی تب نهفته ای دارد. (از اقرب الموارد). در طب، حالتی میان تب و تندرستی یعنی حرارتی کم با کسالت و اعیاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اذ اسحاق (الصندل) و مزج بدهن نبق و مرخ به اللحم اخرج الملیله من العظام. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً). وان شرب حبه (حب نارکبو) ... ذهب بالملیله. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً)
رشته های تاب داده و پیچیده از زر و سیم. (ناظم الاطباء). تار نقره ای یا تلائی که میانش مثل لوله خالی باشد که با آن روی پارچه ملیله دوزی می کنند. اگر تار نقره ای یا تلائی باریک باشد که در سوراخ سوزن برود گلابتون است و اگر پهن باشد نقده است و اگر میان خالی ملیله است. (فرهنگ نظام)
رشته های تاب داده و پیچیده از زر و سیم. (ناظم الاطباء). تار نقره ای یا تلائی که میانش مثل لوله خالی باشد که با آن روی پارچه ملیله دوزی می کنند. اگر تار نقره ای یا تلائی باریک باشد که در سوراخ سوزن برود گلابتون است و اگر پهن باشد نقده است و اگر میان خالی ملیله است. (فرهنگ نظام)
نرم و تابان گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نرم و تابان گردیدن. (آنندراج). تزلیخ. (اقرب الموارد) ، هموار کردن زمین را و در عبارت اللسان: الملقه بعد اثارتها، ماله کشیدن زمین است پس از شخم زدن آن. (از اقرب الموارد). رجوع به تملیق شود
نرم و تابان گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نرم و تابان گردیدن. (آنندراج). تزلیخ. (اقرب الموارد) ، هموار کردن زمین را و در عبارت اللسان: الملقه بعد اثارتها، ماله کشیدن زمین است پس از شخم زدن آن. (از اقرب الموارد). رجوع به تملیق شود
بی آرام و ناراحت کردن کسی را: مللته تملیلا، بی آرام و ناراحت کردم او را. (ناظم الاطباء) ، برگرداندن چیزی را: ملل الشی ٔ تملیلا، قلبه . (از اقرب الموارد)
بی آرام و ناراحت کردن کسی را: مللته ُ تملیلا، بی آرام و ناراحت کردم او را. (ناظم الاطباء) ، برگرداندن چیزی را: ملل الشی ٔ تملیلا، قلبه ُ. (از اقرب الموارد)
دشت خشک بی گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بیابان بی گیاه. (از اقرب الموارد). املیسه. ج، امالیس، امالس (بطور شاذ). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند فلاه املیس و املیسه. (از اقرب الموارد) ، آنکه بر وی هر کس اعتمادکند در هر کاری. (منتهی الارب). رجل امنه، مردی که هر کس بر وی در هر کاری اعتماد کند. (ناظم الاطباء)
دشت خشک بی گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بیابان بی گیاه. (از اقرب الموارد). املیسه. ج، امالیس، امالس (بطور شاذ). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند فلاه املیس و املیسه. (از اقرب الموارد) ، آنکه بر وی هر کس اعتمادکند در هر کاری. (منتهی الارب). رجل امنه، مردی که هر کس بر وی در هر کاری اعتماد کند. (ناظم الاطباء)
رشته باریک نقره یی یا طلایی که داخل آن مجوف باشد و با آن روی پارچه نقش و نگارایجاد کنند توضیح اگر تار نقره یی و طلایی باریک باشد چنانکه در سوراخ سوزن فرورود} گلابتون {است و اگر پهن باشد} نقده {و اگر میان خالی باشد} ملیله {است (فرنظا)، حالتی است مانند حمی (تب) توضیح ایلاقی گفته حالتی است که مخالط آن حرارت است و بسر حد حمی نرسیده و با آن اعیا و کسل و بیداری و اعراض مختلفه باشد (مجمع الجوامع)
رشته باریک نقره یی یا طلایی که داخل آن مجوف باشد و با آن روی پارچه نقش و نگارایجاد کنند توضیح اگر تار نقره یی و طلایی باریک باشد چنانکه در سوراخ سوزن فرورود} گلابتون {است و اگر پهن باشد} نقده {و اگر میان خالی باشد} ملیله {است (فرنظا)، حالتی است مانند حمی (تب) توضیح ایلاقی گفته حالتی است که مخالط آن حرارت است و بسر حد حمی نرسیده و با آن اعیا و کسل و بیداری و اعراض مختلفه باشد (مجمع الجوامع)