جدول جو
جدول جو

معنی آمارگیر - جستجوی لغت در جدول جو

آمارگیر(دَ نَ دَ / دِ)
آماره گیر، آمارگیره، محاسب
لغت نامه دهخدا
آمارگیر
إحصائيٌّ
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به عربی
آمارگیر
Statistician
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آمارگیر
statisticien
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آمارگیر
統計学者
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آمارگیر
Statistiker
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به آلمانی
آمارگیر
статистик
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آمارگیر
statystyk
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به لهستانی
آمارگیر
统计学家
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به چینی
آمارگیر
estatístico
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آمارگیر
statistico
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آمارگیر
estadístico
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آمارگیر
statisticus
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به هلندی
آمارگیر
통계학자
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به کره ای
آمارگیر
นักสถิติ
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به تایلندی
آمارگیر
ahli statistik
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آمارگیر
सांख्यिकीविद्
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به هندی
آمارگیر
סטָטִיסטִיקָאִי
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به عبری
آمارگیر
شماریات دان
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به اردو
آمارگیر
পরিসংখ্যানবিদ
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به بنگالی
آمارگیر
mtaalamu wa takwimu
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آمارگیر
статистик
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به روسی
آمارگیر
istatistikçi
تصویری از آمارگیر
تصویر آمارگیر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارگیر
تصویر مارگیر
کسی که مارهای زنده را صید می کند، کسی که با معرکه گیری و نشان دادن مار به مردم پول جمع می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمارگر
تصویر آمارگر
کسی که مامور گردآوری، بررسی و تحلیل داده ها است
فرهنگ فارسی عمید
افسونگرمار، (ناظم الاطباء)، که مار گیرد، مار گیرنده، مارافسای، مارافسار، مارافسان، افسونگر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، حاو، حواء، (منتهی الارب) :
مار است این جهان وجهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار،
عمارۀ مروزی (از امثال و حکم دهخدا، ج 3 ص 1384)،
گر از دشت قحطان یکی مارگیر
شودمغ ببایدش کشتن به تیر،
فردوسی،
مارگیری رفت سوی کوهسار
تا بگیرد او به افسونهاش مار،
مولوی،
مار است حرص دنیا دنبال آن مرو
دانی که چیست عاقبت حرص مارگیر،
؟ (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 145)،
تکیه بر مال جهان هرگز کسی چون من نکرد
مال من چون مار گشت و من بسان مارگیر،
(امثال و حکم ایضاً)،
- امثال:
مارگیر را آخر مار کشد، نظیر: سبو به راه آب می شکند، (امثال و حکم دهخدا، ج 3 ص 1387)،
، کسی که مارهای زنده را بگیرد و در جعبه ها کند و با معرکه گیری و نشان دادن آنها بمردم روزگار گذراند، (فرهنگ فارسی معین)، کنایه از محیل و مکار، (آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
حرف زنار سر زلف تو ورد زاهد است
از کجا این مارگیر آموخت افسون مرا،
ملامحمدصالح شوشتری (از آنندراج)،
آخر رقیب سالوس آن طرۀ رسا را
ترسم بدست آرد از لب که مارگیر است،
اسماعیل ایما (از آنندراج)،
،
یکی از گونه های کبر، توضیح اینکه این گیاه را ’خیارشنگ’ نیز نامند، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مأمور انجام کارهای آمار. مأمور احصائیّه. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محاسب. (آنندراج). حساب کننده. محاسب. حساب نویس. (ناظم الاطباء). حاسب. (دهار). حساب. شمارگر. (یادداشت مؤلف) : عمر... سایب بن اقرع را که مولای بنی ثقیف بود و دبیر شمارگیر بود بفرستاد او را که اگر ظفر باشد و غنیمت باشد، او قسمت کند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
خوش آن حساب که باشد محاسبش معشوق
خوش آن شمار که باشد شمارگیرش یار.
فرخی.
شمارگیر بیابد شمارۀ گردون
کرانۀ هنر تو نیابد او به شمار.
عنصری.
این سیل بزرگ مردمان را چندان زیان کرد که در حساب هیچ شمارگیر نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262). رجوع به شمارگر شود، دوست گیرنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آواره گیر، آمارگیر، آماره گیر، محاسب
لغت نامه دهخدا
(بُ)
حساب گیرنده. (آنندراج). آمارگیر. (شرفنامۀ منیری). رجوع به آمارگیر و امار و اماره شود، مسیحیان به اراضی فلسطین که محل زندگی عیسی بن مریم بود میگویند. مهمترین مراکز آن، اورشلیم و بیت اللحم و ناصره است. اورشلیم در نزد مسلمانان و مسیحیان و یهودیان محترم است. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
آمارگیر
لغت نامه دهخدا
تصویری از مارگیر
تصویر مارگیر
افسونگر مار، مارگیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمارگر
تصویر آمارگر
آنکه ماء مور انجام دادن امور مربوط به آمار است ماء مور احصائیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمارگر
تصویر آمارگر
((گَ))
آن که مأمور انجام دادن امور آمار است، مأمور احصائیه
فرهنگ فارسی معین
احصائیه، سرشماری
فرهنگ واژه مترادف متضاد