جدول جو
جدول جو

معنی آلتائی - جستجوی لغت در جدول جو

آلتائی
نام رشته کوهی عظیم در آسیای مرکزی، و آن به آلتائی مغول و آلتائی روس تقسیم شود، و دارای معادن زر و نقره است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آلتنای
تصویر آلتنای
(دخترانه)
زر، طلای ناب
فرهنگ نامهای ایرانی
(پَ)
اندوخته. ذخر. ذخیره. یخنی. دست پس. پس انداز
لغت نامه دهخدا
تخلص شاعری از مردم ساوه
لغت نامه دهخدا
منسوب به آفتاب، شمسی، در آفتاب پرورده، در آفتاب بقوام آمده،
- گل قند آفتابی، گلقند آفتاب پرورد، مجازاً، لب معشوق:
گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟
، به آفتاب خشک شده: کشمش آفتابی،
- آفتابی شدن، سخت آشکار و علنی شدن، و بیشتر کاری زشت،
-، از خانه بیرون آمدن منزوی و معتزل،
-، به آفتاب رو درآمدن،
- آفتابی شدن قنات در جائی، بر سطح زمین، جاری شدن آن در آن جای: آب شاه در ارک آفتابی میشود،
- آفتابی کردن، سخت علنی کردن چیزی نهفته و پنهان را،
- روزی آفتابی، روزی بی ابر، صحو، مصرح، بی میغ، باز،
- یک روزآفتابی، یک روز،
، سایبان، چتر، آفتاب گردان:
پیش روی تو آفتابی زلف
زیر زلف تو سایه پرور گل،
وحشی،
، لنگ حمام خشک و بی نم، رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب، چون سیب و مانند آن، بغایت سرخ، ظرفی آهنین، قسمی کشمش که در آفتاب خشک کنند، مقابل سایه خشک
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بلقاء که شهری است در ناحیۀ شام. بلقاوی. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به بلقاء و بلقاوی شود
لغت نامه دهخدا
آلبالو
لغت نامه دهخدا
آلبانیا، نام دولتی کوچک از بالکان بساحل آدریاتیک با 831000 مردم، و از شهرهای بزرگ آن اسکوتاری و دوراتسو (دورس) است، این مملکت از سال 1912 میلادی مستقل شده است، زبان این قوم شعبه ای از زبانهای آریائیست، و ارناوود نام دیگر این قوم است
نام ایالتی قدیم از قفقاز بجائی که امروز شیروان و لگزستان و داغستان واقع است، و در زمان ساسانیها یکی از چترپتی های ایران بشمار می آمده، و آن را آگووانی نیز میگفتند
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حلوا، حلواسازی. حلوافروشی. (الانساب). کارگاه ودکه و دکان حلوایی از ترکیب های آن است:
ز درگه کرمت روی ناامیدی نیست
کجا رود مگس از کارگاه حلوائی.
سعدی.
تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش
مگس جائی نخواهد رفت جز دکان حلوائی.
سعدی.
گر برانی نرود ور برود بازآید
ناگزیر است مگس دکۀ حلوائی را.
سعدی.
، حلواپز. حلواگر، حلوافروش، خوب پخته، خوب شیرین: کدوحلوائی، کدوی بسیار شیرین، بسیار پیر و نزدیک بمرگ: پیر حلوایی، سخت فرتوت
لغت نامه دهخدا
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
سایبان، چتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلتانی
تصویر غلتانی
غلتان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
منسوب به آفتاب، شمسی، در آفتاب پرورده، در آفتاب خشک شده، کشمش آفتابی، بی ابر، رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
مشمسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
Sunny
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
ensoleillé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
słoneczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
রৌদ্রজ্জ্বল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
солнечный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
sonnig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
сонячний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آشنایی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
دھوپ والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
güneşli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
jua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
阳光明媚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
햇살이 좋은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
日差しの強い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
שטוף שמש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
धूपदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
แดดออก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
zonnig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
soleado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
soleggiato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
ensolarado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آفتابی
تصویر آفتابی
cerah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی