هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، خیربوا، هال، هیل، قاقله
هِل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، خیربُوا، هال، هیل، قاقُلِه
هیل را گویند و به عربی قاقلۀ صغار خوانند و به زبان هندی نیز هیل را لاچی گویند. (برهان). سانسکریت الیکا. (حاشیۀبرهان چ معین از اشتینگاس). و رجوع به الایچی شود
هیل را گویند و به عربی قاقلۀ صغار خوانند و به زبان هندی نیز هیل را لاچی گویند. (برهان). سانسکریت الیکا. (حاشیۀبرهان چ معین از اشتینگاس). و رجوع به الایچی شود
در کلمات مرکبه مخفف آلاینده: نیست بر من روزه در بیماری دل زآن مرا روزه باطل میکند اشک دهان آلای من، خاقانی، لبش گاهی بخواهش لقمه آلای ولی در زیر لب لخت جگرخای، طالب آملی
در کلمات مرکبه مخفف آلاینده: نیست بر من روزه در بیماری دل زآن مرا روزه باطل میکند اشک دهان آلای من، خاقانی، لبش گاهی بخواهش لقمه آلای ولی در زیر لب لخت جگرخای، طالب آملی
اغاجی و آغاجی و آغجی نیز در کتب آمده است، و ظاهراً بمعنی حاجب و پرده دار است، و اوچون واسطۀ بلاغ میان شاه و مردم یا وزراء بوده است: ملطفه به نزدیک اغاجی خادم خاصه بردم و بدو دادم و جائی فرود آمدم نزدیک سرای پرده وقت سحرگاه فراشی آمد و مرا بخواند برفتم اغاجی مرا پیش برد، (تاریخ بیهقی)، استادم رقعتی نوشت سخت درشت و بوثاق اغاچی آمد و رقعه بدو داد و ضمان کرد که وقتی سره جوید و برساند و پس بازآمد بدیوان و بر آغاچی پیغام را شتاب میکرد، (تاریخ بیهقی)، رقعتی نوشتم بامیر چنانکه رسم است که نویسند در معنی استعفا ... و آن رقعه به اغاچی دادم و برسانید، (تاریخ بیهقی)، و در جامعالتواریخ تحت عنوان الحجاب، یعنی حجاب طغرل بیک سلجوقی نام یکی از آنان را بدینگونه برده است: النذر الاغاجی، و نیز در راحهالصدور راوندی نام حاجبی را نگاشته است بدین صورت: الحاجب عبدالرحمن الب زن الاغاجی، الحاجب عبدالرحمن الاّغاجی
اَغاجی و آغاجی و آغجی نیز در کتب آمده است، و ظاهراً بمعنی حاجب و پرده دار است، و اوچون واسطۀ بلاغ میان شاه و مردم یا وزراء بوده است: ملطفه به نزدیک اغاجی خادم خاصه بردم و بدو دادم و جائی فرود آمدم نزدیک سرای پرده وقت سحرگاه فراشی آمد و مرا بخواند برفتم اَغاجی مرا پیش برد، (تاریخ بیهقی)، استادم رقعتی نوشت سخت درشت و بوثاق اَغاچی آمد و رقعه بدو داد و ضمان کرد که وقتی سره جوید و برساند و پس بازآمد بدیوان و بر آغاچی پیغام را شتاب میکرد، (تاریخ بیهقی)، رقعتی نوشتم بامیر چنانکه رسم است که نویسند در معنی استعفا ... و آن رقعه به اَغاچی دادم و برسانید، (تاریخ بیهقی)، و در جامعالتواریخ تحت عنوان الحجاب، یعنی حجاب طغرل بیک سلجوقی نام یکی از آنان را بدینگونه برده است: النذر الاغاجی، و نیز در راحهالصدور راوندی نام حاجبی را نگاشته است بدین صورت: الحاجب عبدالرحمن الب زن الاَغاجی، الحاجب عبدالرحمن الاَّغاجی