جدول جو
جدول جو

معنی آقسرای - جستجوی لغت در جدول جو

آقسرای
(سَ)
نام شهری ازولایت قونیه، نام محله ای به اسلامبول
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قسری
تصویر قسری
جبری، اجباری
فرهنگ فارسی عمید
نام رودی از آب راهه های ارس
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نهری است در کنگوی بلژیک. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
سفیدرود، و آن دارای دوشعبه است، یکی موسوم به قتورچای که از خوی گذرد و دیگری رود مرند که در جنوب ماری کند به قتورچای پیونددو در ماریکند شعبه اصلی آقچای که از جنوب چالدران جاری است به آن پیوسته در مغرب جلفا به ارس آمیزد
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
رجوع به سرسرا شود
لغت نامه دهخدا
(دُ سَ)
دوسرا. دوجهان. دودنیا. دوعالم. دوگیتی. (آنندراج). دنیا و آخرت. (یادداشت مؤلف) :
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دوسرای.
فردوسی.
رجوع به دوسرا شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
دربار. درگاه. آستان:
چنین تا به آباد جایی رسید
ز هامون سوی درسرایی رسید.
فردوسی.
بزرگان که بودند بر درسرای
بیاوردشان مرد پاکیزه رای.
فردوسی.
چو لشکر شد انبوه بر درسرای
بنزدیک شاه آمد آن نیک رای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(قَ)
خالد بن عبدالله بن یزید بن اسد. امیر عراق بود. جد وی یزید صحبت رسول خدای را درک کرد. مردمی بسیار به وی منسوبند. (اللباب). و رجوع به اعلام زرکلی، خالد بن عبدالله و اسد بن عبدالله قسری در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
رماک است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قسراق شود
لغت نامه دهخدا
رماک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قسران شود
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ تَ)
قهراً. جبراً. به ناچار. به ناخواست به ناخواه. به زور. به ستم: قلعۀ شاه دز را... در حصار گرفت و لشکرها بر مدار آن بداشتند به یک دو روز آن حصن را قهراً و قسراً بگشادند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
حرکت قسری، در مقابل حرکت ارادی طبعی است، و آن حرکتی است که به قسرقاسر تحقیق یابد مانند پرتاب سنگی به طرف بالا. رجوع به حکمت الاشراق چ انستیتو ایران و فرانسه ص 194 شود
نسبت است به قسر. (اللباب). رجوع به قسر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری است بزرگ و حسن خیز در جانب شمال دارالملک تاتار. (برهان). نام شهری است از ترکستان و آن را سرای باتوخان گفتندی زیرا که باتوخان بن جوجی خان بانی آن بوده و از آن جا تا دربند سه چهار مرحله است. (آنندراج). شهر سرای در کنار شط ولگا و شمال بحر خزر. (تاریخ مغول ص 160) : از خوارزم بیرون آمد و تا فلان موضع از راه سرای رفت. (تاریخ بخارا). باتو در مخیم خویش که در حدود ایتیل داشت مقام فرمود و شهری بنا نهاد که آن را سرای میخوانند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 222).
غرقه کنم به قلزم ایتل وجود خویش
گر بشنوم دهند به شهر سرای قرض.
عبید زاکانی
لغت نامه دهخدا
مانند آرا در اسماء مرکبه به معنی آراینده آید و کلمه مرکّبه معنی وصفی دهد، چون:انجمن آرای، بت آرای، بزم آرای، پیکرآرای، جهان آرای، چمن آرای، خاطرآرای، خودآرای، دست آرای، دل آرای، رزم آرای، سخن آرای، شهرآرای، صدرآرای، صف آرای، عالم آرای، عروس آرای، کشورآرای، گیتی آرای، لشکرآرای، مجلس آرای، معرکه آرای، ملک آرای، ملکت آرای، نخل آرای (نخلبند)، هنگامه آرای،
در شهرآرای گاهی معنی اسمی دارد یعنی آذین بندی شهر، رجوع به شهرآرای شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به آسا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرای
تصویر سرای
خانه، دار، منزل
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قسر جبری اجباری مقابل ارادی طبعی. یا جنبش قسری. حرکت قسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آن سرای
تصویر آن سرای
آخرت سرای دیگر عقبی آن جهان مقابل این سرای دنیا این جهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسای
تصویر آسای
در ترکیبات بمعنی آساینده آید: تن آسای جان آسای روان آسای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرای
تصویر آرای
در ترکیبات بجای (آراینده) آید: انجمنظرای بت آرای چمن آرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسراق
تصویر قسراق
مادیان تاتاری رمکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقورایی
تصویر آقورایی
سوغات، تحفه سفر
فرهنگ فارسی معین
خانه، سرا، صرح، قصر، منزل، حرم، حرمخانه، حرمسرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجباری، جبری
متضاد: ارادی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند در سرای بیگانه شد و هیچکس را نشناخت و در آنجا مردگان دید، دلیل که آن سرای آخرت بود و وقت اجل وی رسیده بود، اگر بیند در آنجا شد و بیرون آمد، دلیل که بیمار شود و نزدیک هلاک بود و شفا یابد. اگر در سرای معروف شد که بنیاد آن از گل بود، دلیل که روزی حلال یابد. اگر بیند بنیاد سرای او از خشت پخته و گچ بود، دلیل که جوینده مال حرام است. اگر بیند از آن بیرون آمد، دلیل که از حرام توبه کند. اگر بیند در سرائی بزرگ و فراخ بود، دلیل که روزی بر وی فراخ شود. اگر سرای کوچکی و تنگ دید، دلیلش به خلاف این بود. حضرت دانیال
اگر کسی در خواب سرای بزرگ و فراخ بیند که اندر آن سرا کوشک و ایوان ها است، دلیل که در سرای آخرت شرف و منزلت یابد. اگر بیند در سرای بشکست یا بسوخت، دلیل که خداوند سرای رامصیبت افتد. اگر بیند زمین سرای او بزرگ و فراخ شد، دلیل که به قدر آن فراخی او را روزی در دنیا فراخ شود. اگر برخلاف این بیند، روزی بر وی تنگ شود. اگر بیند سرای او را می کندند، دلیل که راه صلاح بر خود بندد و نماز و عبادت کم کند. اگر بیند سرای کهن را همی کند، در خیرات بر وی گشاده شود و خرم گردد. اگر بیند در سرائی نو و پاکیزه درون شد، دلیل که اگر توانگر است، مالش زیاده شود و اگر درویش است، توانگر شود. محمد بن سیرین
دیدن سرای به خواب بر هشت وجه است. اول: مرد را زن و زن را شوهر. دوم: توانگری. سوم: ایمنی. چهارم: عیش خوش. پنجم: مال، ششم: ولایت. هفتم: عزت. هشتم: امانت.
اگر بیند که میان سرای نو شد، دلیل که او را دختری یاخواهری آید و هم او گوید که صفحه سرای، دلیل کند بر پدر و مادر. اگر دید صفه سرای او نو و پاکیزه است، دلیل است بر تندرستی تن مادر و پدر. جابرمغربی گویداگر کسی دید در سرائی بزرگ و پاکیزه و نو داخل شد و دانست که آن سرای ملک او بود، دلیل که روزی بر وی فراخ و گشاد شود و عزت و جاه یابد و زن خوبروی خواهد و توانگر شود و ولایت یابد. اگر این خواب را زنی دید، شوهر توانگر بخواهد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
آستر لباس، رویه ی کفش
فرهنگ گویش مازندرانی