جدول جو
جدول جو

معنی آقداغی - جستجوی لغت در جدول جو

آقداغی
سفید، و او پسر بتوئیل و نوۀ ناحور و برادرزادۀ ابرام و برادر رفقه وپدر لیئه و راحیل است که در حاران سکونت میداشت و در آنجا برحسب رسوم و آداب مملکت غلام ابراهیم را پذیرائی کرده واقعۀ نامزد کردن رفقه را با اسحاق فراهم کرد (سفر پیدایش 24:29-59 و 25:20) و رفقه هم یعقوب را پس از آنکه با عیسو نزاع کردند بدانجا فرستاد (سفر پیدایش 27: و 23) و اسحاق پسر خود را وصیت فرمود که زوجه ای از برای خود از دختران لابان به حبالۀ نکاح درآورد (پیدایش 28:2 و 5) و لابان وی را در نهایت گرمی پذیرفته (29:5-14) یعقوب مدت هفت سال خدمت لابان را اختیار کرد که وی راحیل را به زوجیت بدو دهد لکن لابان وی را فریفته (پیدایش 29:23) شب زفاف لیئه را به خوابگاهش فرستاد لکن چون یعقوب شیفتۀ راحیل بود وی را چنان خوش آمد که هفت سال دیگر لابان را خدمت کرد و چون چنین کرد لابان راحیل را نیز بدو سپرد (پیدایش 29:28) از آن پس یعقوب تن به خدمت لابان در داده شش سال دیگر وی را خدمت همی کرد و به انواع مکاید و اقسام فریب و حیل هر چه میتوانست از مواشی و حواشی خالوی خود بدست کرد، (پیدایش 30:1) این معنی اسباب تکدّر و ملال مزاج لابان گشته اجرت یعقوب را مکرراً به بهانه های چند تغییر داد، این معنی سبب تغیّر مزاج یعقوب شده در حالتی که لابان از برای پشم بری گوسفندان خود رفته بود یعقوب اهل بیت و حواشی و مواشی خود را جمع کرده فرار کرد (پیدایش 13:،) لابان از استماع این واقعه گرفته خاطر شده یعقوب را تعاقب کرد و در کوهستان وی را دریافت لکن خداوند یعقوب را نصرت داد و نگذاشت که لابان ضرری به وی رساند و راحیل نیز بواسطۀ پنهان کردن ترافیم وی را فریفته بود و پس از منازعه و مخاصمه تودۀ سنگ و ستونی برپا داشته آن را حدود خود قرار دادند که فیمابین ایشان شاهد باشد که هیچ یک از ایشان از حد معین برای متضرر ساختن دیگری تجاوز نکند، سپس لابان وی را وداع کرده به ملک خود مراجعت کرد، (قاموس کتاب مقدس)، حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب آرد: در کتاب معارف ابن قتیبه آمده که وهب بن منبه گوید که اسحاق پیغمبر
پسرش یعقوب را فرمود که دختران خال خود لابان بن ناهربن آزر را در نکاح آورد و او بدین مهم عازم خانه خال خود شد ... و یعقوب بعد از تأهل در زمین کنعان مقام کرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام کوهی میان دو درۀ قزل اوزن و زنگانه رود، نام سلسلۀ کوهی واقعدر سرحد غربی ایران، مشتمل بر آقداغ کوچک و بزرگ
لغت نامه دهخدا
(شِ)
منصب و خدمت شقدار، ناپایداری و بیقراری، آشفتگی و پریشانی و سرگردانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شغل آبدار:
سوی آبداری رسید آبدار
نکوهیده خواندار برشد بدار،
شمسی (یوسف و زلیخا)،
، طراوت، تازگی، ری ّ:
بدین آبداری و این راستی
زمان تا زمان آیدش کاستی،
فردوسی،
،
اسبی یا استری که بر آن اثاث آبدارخانه حمل کنند و نیز خود آن اثاث را آبداری گویند، نمدی از جنس پست که در سفرها همراه دارند گستردن در منازل را
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مخفف آبادانی:
شانی ز آبدانی عالم کناره کرد
چندانکه در جهان خرابش ندید کس.
شانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آقائی
تصویر آقائی
سروری پانایی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب باب دوغ چون آبدوغ، گچ یا آهک با آب بسیار تنک و رقیق کرده آبدوغ دوغاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
شغل آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
آبدار بودن، شغل آبدار، طراوت، تازگی، نمدی نامرغوب که در سفرها مورد استفاده قرار می گرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقداری
تصویر مقداری
چندی، اندکی
فرهنگ واژه فارسی سره
اندکی، قلیلی، کمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
إمدادات المياه
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
Succulence, Juiciness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
jutosité, succulence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
즙이 많음
دیکشنری فارسی به کره ای
آبداری، آبیاری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
رس بھرپور , رس بھری , آبداری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
রসালোভাব , রসালোত্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
juisi, juiciness
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
sulu olma, sulu olma durumu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
עסיסיות , עֲסִיסִיוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
ジューシーさ , 多汁性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
сочность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
रसदारता , रसदारपन , रसिकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
kelezatan, kesegaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
sappigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
jugosidad, suculencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
succosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
suculência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
多汁 , 多汁性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
soczystość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
соковитість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
Saftigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
ความชุ่มฉ่ำ , ความฉ่ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی