جدول جو
جدول جو

معنی آغیل - جستجوی لغت در جدول جو

آغیل
چشم آغیل، نگاه از گوشۀ چشم از روی خشم و غضب، نگاه غضب آلود، چشم آلوس، چشم غله، چشم غره
تصویری از آغیل
تصویر آغیل
فرهنگ فارسی عمید
آغیل
این کلمه با چشم مرکب شود و صورت مرکبه، بخشم دیدن معنی دهد:
نرمک او را یکی سلام زدم
کرد زی من نظر بچشم آغیل،
حکاک،
چشم آغول و چشم آلوس مرادف آن است و امروز چشم غله رفتن، بغضب و با چشمهای دریده در کسی دیدن است بقصد تهدید و ترسانیدن او
ستورگاه، ستورخانه، آخور، اصطبل، (زمخشری)، جای برای گوسفندان و گاوان به شب، و امروز آغل به کسر غین گویند، و نیز آغل بضم غین و آغول
لغت نامه دهخدا
آغیل
آخور، اصطبل
تصویری از آغیل
تصویر آغیل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهیل
تصویر آهیل
(پسرانه)
مرغ انجیرخوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آنیل
تصویر آنیل
(پسرانه)
معروف، نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آئیل
تصویر آئیل
(پسرانه)
نام پرنده ای است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آجیل
تصویر آجیل
مخلوطی از خشکبار از قبیل پسته، فندق، بادام، نخودچی، تخم کدو و تخم هندوانۀ تفت داده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغال
تصویر آغال
پسوند متصل به واژه به معنای آغالنده مثلاً بدآغال، مردآغال، تحریک، آغالش
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
زنازاده. (منتهی الارب) (آنندراج). نغل. نغل. (متن اللغه). رجوع به نغل شود
لغت نامه دهخدا
خشک میوه، مجموع پسته، بادام، نخود، فندق، تخمۀ کدو و تخمۀ هندوانۀ تف داده و نمک زده یا آچارده، نقل، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه،
- آجیل مشکل گشا، خشک میوه ها باشد که زنان بنذر بخشند برآمدن حاجتی را
لغت نامه دهخدا
آغل، زاغه، چشم آغول، چشم آغیل
لغت نامه دهخدا
به معنی طاهر به یونانی، فنجنکشت، (مخزن الادویه)، رجوع به آغلیس شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جویچه که برای آبیاری بسوی کشت آرند، بندآب. (مهذب الاسماء). ج، اواغی
لغت نامه دهخدا
آغالش:
ترک آغال و فتنه سازی کن
جامۀ خلق خود نمازی کن،
؟
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آغول گوسپندان. (ناظم الاطباء). رجوع به اغل شود، تیز دادن یا پلیدی کردن با اخراج ریح. (از منتهی الارب) ، یقال: افخ عنا من الظهیره، یعنی باش و سرد بکن گرما را. (منتهی الارب) ، پشیمان شدن مرد، بازداشتن چیزی را از کسی و رد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
آواز دهن حجام وقت مکیدن خون از شاخ. (منتهی الارب). بانگ چوشیدن حجام شیشه را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
نام دیهی از اکراد بناحیۀ زوزان
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
درهم پیچیده شاخ، و سایه افکن شدن درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بسیارمال گردیدن قوم و بسیار انبوه گشتن آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
باکار و کاردار و مشغول. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به معنی مشغول. (آنندراج). و رجوع به شغل و مشغول شود
لغت نامه دهخدا
در کلمات مرکبه مانند مرگ آغال و بدآغال، مخفف آغالنده است:
ز روی تیغ تو اندر دو چشم دشمن تو
دهان گشاده نماید نهنگ مرگ آغال،
ازرقی
لغت نامه دهخدا
(مُغْ یَ)
بچۀ غیل خوار. مغال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بچۀ غیل خوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَیْ یَ)
مرد ثابت در غیل و در جنگل پاینده و درآینده. (منتهی الارب). مرد پایندۀ در غیل و جنگل و درآیندۀ در آن. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مُغْ یِ)
زن که بچه را غیل خوراند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آغار، اغر،
- بدآغال، بداغر، بدآغار:
چون کلاژه همه دزدندو رباینده چو خاد
همه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال،
معروفی
آغل، خانه زنبوران، زنبورخانه، خانه پشه و امثال آن، آغاز و ابتدا
لغت نامه دهخدا
تصویری از نغیل
تصویر نغیل
فاسد و تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغیل
تصویر شغیل
سر گرم در کار
فرهنگ لغت هوشیار
(قلمکار) محتویات شکنبه گوسفند که در آب شیرین و صاف ریزند و در مرحله ّ شستن پارچه سفید ساده پیش از آنکه از آن قلمکار سازند بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجیل
تصویر آجیل
خشک میوه، مجموع پسته، بادام، نخود، فندوق، تخمه وغیره
فرهنگ لغت هوشیار
محتویات شکنبه گوسفند که در آب شیرین و صاف بریزند و در مرحله شستن پارچه سفید ساده، پیش از آن که قلمکار سازند، به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغال
تصویر آغال
جایی برای گوسفندان و گاوان، لانه مرغ خانگی، لانه زنبور، آغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغول
تصویر آغول
زاغه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آجیل
تصویر آجیل
میوه خشک مرکب از پسته، بادام، فندق، تخمه و مانند آن
آجیل مشکل گشا: آجیلی مرکب از هفت جزء (پسته، فندق، مغز بادام، نخودچی، کشمش، خرماخارک، توت خشکه) که برای رفع مشکل نذر کنند و بخرند و میان هفت نفر متدین تقسیم کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغیل
تصویر اغیل
جایی برای گوسفندان و گاوان، لانه مرغ خانگی، لانه زنبور، آغل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغیل
تصویر نغیل
((نَ))
فاسد، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آجیل
تصویر آجیل
Nutty
دیکشنری فارسی به انگلیسی