جدول جو
جدول جو

معنی آغوزک - جستجوی لغت در جدول جو

آغوزک
علفی تیغ دار که صحرایی است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوزک
تصویر غوزک
قوزک، برآمدگی استخوان مچ پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغوز
تصویر آغوز
شیر غلیظ و زرد رنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آن ها تا سه روز دوشیده می شود، فلّه، فرشه، شمه، پله، زهک، کلستروم، شیرماک
فرهنگ فارسی عمید
نام درختی است جنگلی که از چوب آن میز و صندلی و مانند آن سازند و در جنگلهای ایران بسیار است
لغت نامه دهخدا
(غو / غُزْ)
آغز. شیر مادۀ نوزائیده. ماک. شیرماک. پله. پلّه. فله. فلّه. فرش. فرشه. زهک. گورماست. لبا. کنف.
- مثل آغوز، ماستی ستبر
لغت نامه دهخدا
(زَ)
غوز خرد. قوز کوچک. برآمدگی و خمیدگی کوچک. رجوع به غوز شود، استخوان برآمدۀ طرف علیای وحشی پای، و توسعاً دست. استخوان برآمدۀ ساق پا. کعب. اشتالنگ. شتالنگ. کوزک. (فرهنگ سروری). قوزک پا.
- غوزک پا، استخوان برآمدۀ پای از طرف وحشی متصل به کف. کعب.
- غوزک دست، استخوان برآمدۀ دست در طرف وحشی زند اعلی چسبیدۀ به کف.
- غوزک گلو، جوزک. برآمدگی حلقوم.
، غوزه. غوزۀ پنبه. رجوع به غوزه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آغوز
تصویر آغوز
شیر ماده نو زاییده
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدگی استخوان مچ پا غوز خرد خمیدگی کوچک، زایده سطح داخلی انتهای تحتانی استخوان درشت نی و زایده سطح خارجی انتهای تحتانی استخوان نازک نی که اولی تشکیل غوزک داخلی را می دهد و دومی تشکیل غوزک خارجی را در پا می دهد قوزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغوز
تصویر آغوز
اولین شیری که یک ماده به نوزادش دهد، ماک، شیر ماک
فرهنگ فارسی معین
گردو
فرهنگ گویش مازندرانی