جدول جو
جدول جو

معنی آسیبی - جستجوی لغت در جدول جو

آسیبی
ذوجنّه، پری زده، دیودیده، پری گرفته، دیوگرفته، دیوزده، سایه دار، سایه زده، دیودار، کوهه گرفته، بیوقتی شده
لغت نامه دهخدا
آسیبی
آسیب رسیده آسیب دیده، پری زده جن زده دیو دیده دیوزده سایه دار
تصویری از آسیبی
تصویر آسیبی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسیب
تصویر آسیب
هر عیب، نقص یا جراحت که به سبب عاملی مانند ضربه ایجاد می شود، صدمه، تماس، سایش
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
ابن رستم پاشا. او راست: عینیه. (کشف الظنون) (هدیه العارفین)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَیْ یَ)
منسوب به مسیب. رجوع به مسیب شود
لغت نامه دهخدا
زخم. کوب. ضرب:
به آسیب پا و بزانو و دست
همی مردم افکند چون پیل مست.
عنصری.
، صدمه. کوس. کوست. عیب و نقص یا شکستگی که از زخم و ضرب پیدا آید:
همان گرد بررفت مانند دود
ز آسیب رخسارۀ مه شخود.
فردوسی.
اندوهم از آن است که یک روز مفاجا
آسیبی از این دل بفتد بر جگر آید.
فرخی.
بدین شهر دروازه ها شد منقش
از آسیب و از کوس چتر و عماری.
زبیبی یا ربیبی یا زینبی یا زینتی.
، ضرب. ضربت. زخم. ضربه:
که گشتستند از آسیب شمشیر و سنان تو
بنقش پیل گرمابه بشکل شیر شادروان.
عبدالواسع جبلی.
، لطام:
سر بادبانها برآمد بر اوج
بجنبید کشتی ز آسیب موج.
فردوسی.
، تعب. رنج. مشقت. کلفت:
چه آزادند درویشان ز آسیب گرانباری
چه محتاجند سلطانان به اسباب جهانبانی.
خاقانی.
، جرح. خستگی. فکاری:
ز آسیب شیران پولادچنگ
دریده دل شیر و چرم پلنگ.
فردوسی.
رسیده آفت نشبیل او به هر کامی
نهاده کشتۀ آسیب او به هر مشهد.
منجیک.
، آفت. نکبت. بلا. فتنه. مصیبت. خطر. آکفت:
سپهدار هندوستان شاد گشت
کز آسیب اسکندر آزاد گشت.
فردوسی.
و هیچ آسیب نبود اندرین روزگار بسیستان تا آمدن طغرل. (تاریخ سیستان). بوسهل آمد و پیغام آورد که خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است... باید که در این کار تن دردهد. (تاریخ بیهقی).
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا بر سرش بود چو توئی سایۀ خدا.
سعدی.
، زیان. ضرر:
نه آسیب یابد بدین گنج تو
نه ارزد همه گنجها رنج تو.
فردوسی.
- آسیب آسیب !، الخطر الخطر! حذار حذار! الحذر:
ای برادر سخن نادان خاری است درشت
دور باش از سخن بیهده آسیب آسیب !
ناصرخسرو.
، گزند. آزار:
دلش باد شادان و تاجش بلند
تنش دور از آسیب و جان از گزند.
فردوسی.
چون بایشان بازخورد آسیب شاه شهریار
جنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادرم.
عنصری.
او را [دانیال را با شیری در چاه کردند هیچ آسیبی نرسیدش. (مجمل التواریخ). زینهار تا آسیبی بدونزنی. (کلیله و دمنه). اگر روباه در حرص و شره مبالغت ننمودی... آسیب نخجیران بدو نرسیدی. (کلیله و دمنه).
قصد آن کردم که ذوالقرنین ثانی خوانمش
عقل گفت ای خاطرت آسیب نقصان یافته.
انوری.
گرچه ز هرچه دوست بد آسیب دیده ام
ورچه ز هرچه خصم بد آزار خورده ام.
خاقانی.
، مالش. نظر نحس:
مرد آسیب فلک یابد کاندر دو صفت
همچنو عنصر نفع آمد و سرمایۀ ضر.
سنائی.
، لگد. اسکیزه. جفته. آلیز:
سواری پدید آمد اندر نبرد
کز آسیب اسبش جهان شد بدرد.
فردوسی.
آسمان زآسیب خنگش راست چون شیشه ز باد
چار جانب پس خزد کش وسعت میدان کند.
امیرخسرو.
، تماس. سایش. ببساوش. تلاقی: در آنجا خداوند، حال آن آب را میگرداند تا درّ میشود. پردگیان با جمال باید که آسیب آن درّ چون با گوش و بناگوش ایشان باشد قدر آن درّ بدانند و جمال خود را بقیمت کامله بفروشند. (کتاب المعارف).
دست زن درکرد در شلوار مرد
خرزه اش بر دست زن آسیب کرد.
مولوی.
، پرتو. (لسان الشعراء از مؤیدالفضلاء). نور، مقابل ضیاء، تبش. هرم:
شعلۀقهر تو گر با کوثر آسیبی زند
زو برآید همچنان کز قعر دوزخ التهاب.
علی فرقدی.
یکی شعله ای باشدی سهمناک
که دوزخ از آسیب آن باشدی.
مسعودسعد.
، دمش. وزش. نفحه:
گناه من بیک آسیب باد رحمت تو
بریزد ار مثل افزون ز برگ اشجار است.
امیرخسرو.
، کوفتگی.
- آسیب دیده، آسیب رسیده، ضرب خورده. صدمه دیده.
- آسیب زدن، آسیب رسانیدن، صدمه و ضرب زدن.
- آسیبها، آفات. مصائب.
- آسیب یافتن، آسیب دیدن، صدمه دیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسیدی
تصویر آسیدی
فرانسوی مشگیزه زبانزد گیاهشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
زخم، کوب، ضرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
زخم، صدمه، رنج، آفت، بلا، آزار، زیان، ضرر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیدی
تصویر آسیدی
مشگیزه
فرهنگ واژه فارسی سره
آفت، بلا، آزار، خدشه، زخم، صدمه، ضرب، گزند، لطمه، عیب، نقص، خسارت، خسران، زیان، ضرر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
ضررٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
Damage
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
dommage
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
Schaden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
נזק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
نقصان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
ক্ষতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
uharibifu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
피해
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
損害
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
नुकसान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
пошкодження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
kerusakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
ความเสียหาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
schade
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
daño
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
ущерб
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
dano
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
损坏
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
szkoda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آسیب
تصویر آسیب
danno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی