جدول جو
جدول جو

معنی آسیاخانه - جستجوی لغت در جدول جو

آسیاخانه
آسیاکده، جایگاه آسیا، محل آسیا، سرآسیا، آسخانه، آسکده
تصویری از آسیاخانه
تصویر آسیاخانه
فرهنگ فارسی عمید
آسیاخانه
(نَ / نِ)
بنائی برآورده آسیا را. جایگاه آسیا. آس کده. آسیاکده. سرآسیا. مرحی. مطحن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسخانه
تصویر آسخانه
آسیاکده، جایگاه آسیا، محل آسیا، سرآسیا، آسیاخانه، آسکده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گستاخانه
تصویر گستاخانه
جسورانه، دلیرانه، بی باکانه
فرهنگ فارسی عمید
ظرف بزرگ یا منبع که در محلی بسازند و آب در آن بریزند تا مردم تشنه در آن جا آب بیاشامند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
کارگر آسیا، کسی که در آسیا غلات را آرد می کند، صاحب آسیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیازنه
تصویر آسیازنه
آلت فولادی با دستۀ چوبی شبیه تیشه که با آن سنگ آسیا را دندانه دار و تیز می کنند، آسیاآژن، آژینه، آس افزون
فرهنگ فارسی عمید
(سَقْ قا نَ / نِ)
محلی که در آن آب ریزند که تشنگان خودرا سیراب نمایند. جایی که در آنجا آب برای تشنگان ذخیره کنند و آنجا را متبرک دانند. (فرهنگ فارسی معین) : صاحب جمع سقاخانه مبلغ نوزده تومان و هفتصد و چهل دینار. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 71)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
اسبهای بارکش که در کارزارحمل بار و بنه می کنند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
آسکده. سرآسیا. آسیاخانه. آسیاکده. مطحن. مرحی. محل آسیا
لغت نامه دهخدا
آسبان، طحّان:
چو بشنید از آسیابان سخن
نه سر دید از آن کار پیدا نه بن،
فردوسی،
فروماند از آن آسیابان شگفت
شب تیره اندیشه اندرگرفت،
فردوسی،
هر آنکس که او فرّ یزدان ندید
از این آسیابان بباید شنید،
فردوسی،
گشاد آسیابان در آسیا
به پشت اندرش بار لختی گیا،
فردوسی،
بدو آسیابان بتشویر گفت
که جز تنگدستی مرا نیست جفت،
فردوسی،
بشد آسیابان دو دیده پرآب
بزردی دو رخسار چون آفتاب،
فردوسی،
پدرمان یکی آسیابان پیر
بر این دامن کوه نخجیرگیر،
فردوسی،
از این آسیابان بپرسید مه
که برسم کرا خواهی ای روزبه ؟
فردوسی،
از بس که بر تو برگشت این آسیای گیتی
چون مرد آسیابان پرگرد آسیائی،
ناصرخسرو،
آسیابان را به بینی چون از او بیرون شوی
وندرین جا هم ببینی چشمت ار بیناستی،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ / نِ)
ابزار آجیدن سنگ آسیا. آژینه. منقار. میقعه. مکوس. برطیل. آس افزون
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
سنگ فسان
لغت نامه دهخدا
(گُ نَ / نِ)
دلیرانه و بی ادبانه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سْ / سِ خا نَ / نِ)
سقف. آسمانه. سمک. عرش. آشکوب. اشکوب
لغت نامه دهخدا
حرفۀ آسیابان، طحانت، آسبانی:
آنکه رفتم بکسب فضل و هنر
کاشکی رفتمی بدهقانی
کاش کردی بدهر بخت سیاه
روسفیدم به آسیابانی،
؟
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ)
زندان خانه. اسیرجای:
تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر
من در شکنجه بودم و او در عذاب بود.
محتشم کاشانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسمانخانه
تصویر آسمانخانه
سقف، آسمانه، عرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیا خانه
تصویر آسیا خانه
جایگاه آسیا سر آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیرخانه
تصویر اسیرخانه
بندی خانه زندان بندگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیابانی
تصویر آسیابانی
حرفه آسیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیا زنه
تصویر آسیا زنه
آژینه سنگ سا آسیا آژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس خانه
تصویر آس خانه
سر آسیا، آسیا خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
متصدی و نگهبان آسیا صاحب آسیا آسبان طحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گستاخانه
تصویر گستاخانه
دلیرانه و بی ادبانه
فرهنگ لغت هوشیار
((سَ. نِ))
فرورفتگی کوچکی در دیوار مشرف به برخی گذرگاه ها که در آن آب برای نوشیدن مردم گذاشته می شد و از نوعی حرمت دینی برخوردار بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
کسی که نگه داری و اداره آسیاب را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیازنه
تصویر آسیازنه
((زَ نِ))
آزینه، آلتی فولادی شبیه به تیشه که با آن سنگ آسیا را دندانه دار و تیز می کردند، آژینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسمانخانه
تصویر آسمانخانه
((~. نِ))
سقف، آسمانه
فرهنگ فارسی معین
بی ادبانه، بی باکانه، بی محابا، تهورآمیز، جسورانه، دلیرانه، لجوجانه، متهورانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن آسیابان در خواب به تاویل، مردی بود که مردم را دردست ا و روزی بود و چون آسیابان جوان بود، به تاویل نیکو باشد و اگر بیند که آسیاب به خر میگردد یا با شتر، و آرد نیکو فرو می آید، دلیل بود که آسیابان را دولت و اقبال بود. اگر به وقت گردیدن، آسیابان بانگ سنگ آسیاب بشنود، کار وی قوی گردد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب