رودۀ برۀ شیرخواره که درپیچند بمقدار نارنجی و چند عدد از آن را بر سیخی بریان کنند. رودۀ برۀ فربه باشد که آن را قطعه قطعه کنند، هر قطعه بمقدار وجبی و پنج پنج را در یکدیگر پیچیده در آش ماست افکنند. (برهان قاطع). حسرت الملوک. حسیب البزغاله. حسیب بزغاله. مبار. مومبار. حسرهالملوک. بریان الفقراء. حسیب الملوک، نان از حی (یعنی از حاء) : حسیبک در پیچ و جیم زیجک. بسحاق اطعمه. شهله چربش دوله کیپا پاچه دست و کله سر روده زیجک شش حسیبک دل کباب و خون جگر. بسحاق اطعمه
رودۀ برۀ شیرخواره که درپیچند بمقدار نارنجی و چند عدد از آن را بر سیخی بریان کنند. رودۀ برۀ فربه باشد که آن را قطعه قطعه کنند، هر قطعه بمقدار وجبی و پنج پنج را در یکدیگر پیچیده در آش ماست افکنند. (برهان قاطع). حسرت الملوک. حسیب البزغاله. حسیب بزغاله. مُبار. مومبار. حسرهالملوک. بریان الفقراء. حسیب الملوک، نان از حی (یعنی از حاء) : حسیبک در پیچ و جیم زیجک. بسحاق اطعمه. شهله چربش دوله کیپا پاچه دست و کله سر روده زیجک شش حسیبک دل کباب و خون جگر. بسحاق اطعمه
ناحیه ای از آشور قدیم که ایرانیان آن را مسخر کردند و در زمان رومیان مملکتی مستقل شد، طراژان آن را گرفت. و اشکانیان آن را از رومیان بازستدند و در زمان ساسانیان جزء مملکت ایران بود
ناحیه ای از آشور قدیم که ایرانیان آن را مسخر کردند و در زمان رومیان مملکتی مستقل شد، طراژان آن را گرفت. و اشکانیان آن را از رومیان بازستدند و در زمان ساسانیان جزء مملکت ایران بود
آسبان، طحّان: چو بشنید از آسیابان سخن نه سر دید از آن کار پیدا نه بن، فردوسی، فروماند از آن آسیابان شگفت شب تیره اندیشه اندرگرفت، فردوسی، هر آنکس که او فرّ یزدان ندید از این آسیابان بباید شنید، فردوسی، گشاد آسیابان در آسیا به پشت اندرش بار لختی گیا، فردوسی، بدو آسیابان بتشویر گفت که جز تنگدستی مرا نیست جفت، فردوسی، بشد آسیابان دو دیده پرآب بزردی دو رخسار چون آفتاب، فردوسی، پدرمان یکی آسیابان پیر بر این دامن کوه نخجیرگیر، فردوسی، از این آسیابان بپرسید مه که برسم کرا خواهی ای روزبه ؟ فردوسی، از بس که بر تو برگشت این آسیای گیتی چون مرد آسیابان پرگرد آسیائی، ناصرخسرو، آسیابان را به بینی چون از او بیرون شوی وندرین جا هم ببینی چشمت ار بیناستی، ناصرخسرو
آسبان، طَحّان: چو بشنید از آسیابان سخُن نه سر دید از آن کار پیدا نه بن، فردوسی، فروماند از آن آسیابان شگفت شب تیره اندیشه اندرگرفت، فردوسی، هر آنکس که او فرّ یزدان ندید از این آسیابان بباید شنید، فردوسی، گشاد آسیابان در آسیا به پشت اندرش بار لختی گیا، فردوسی، بدو آسیابان بتشویر گفت که جز تنگدستی مرا نیست جفت، فردوسی، بشد آسیابان دو دیده پرآب بزردی دو رخسار چون آفتاب، فردوسی، پدرْمان یکی آسیابان پیر بر این دامن کوه نخجیرگیر، فردوسی، از این آسیابان بپرسید مه که بَرْسَم کرا خواهی ای روزبه ؟ فردوسی، از بس که بر تو برگشت این آسیای گیتی چون مرد آسیابان پرگرد آسیائی، ناصرخسرو، آسیابان را به بینی چون از او بیرون شوی وندرین جا هم ببینی چشمت ار بیناستی، ناصرخسرو
مرکّب از: آس + آب، آس که بقوت آب گردد، و توسعاً، هر نوع دیگر از آن، آب آسیا، آب آس: چرا چون آسیاب گردگردی بیاکنده به آب وباد و گردی ؟ (ویس و رامین)، بخواهد همی خوردمان آسیاب بدندان ما، در، گیا را فناست، ناصرخسرو، گر نان طلب کنند در من زنند ازآنک بی دانۀ من آب زده ست آسیابشان، خاقانی، هست بپیرامنش طوف کنان آسمان آری بر گرد قطب چرخ زند آسیاب، خاقانی، بر سرم گردید سنگ آسیاب تا برآمد گردم از جان خراب، بسحاق اطعمه
مُرَکَّب اَز: آس + آب، آس که بقوت آب گردد، و توسعاً، هر نوع دیگر از آن، آب آسیا، آب آس: چرا چون آسیاب گردگردی بیاکنده به آب وباد و گردی ؟ (ویس و رامین)، بخواهد همی خوردمان آسیاب بدندان ما، در، گیا را فناست، ناصرخسرو، گر نان طلب کنند در من زنند ازآنک بی دانۀ من آب زده ست آسیابشان، خاقانی، هست بپیرامنش طوف کنان آسمان آری بر گرد قطب چرخ زند آسیاب، خاقانی، بر سرم گردید سنگ آسیاب تا برآمد گردم از جان خراب، بسحاق اطعمه
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیتاسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است و هر دو نوع از رده پروتوبازیدیومیستها میباشند. نوع اول که به نام اوستیلاگو نامیده میشود گونه های مختلفش سیاهک گردی گندم و جو و یولاف و ذرت و غلاف دیگر را فراهم میکند و نوع دوم که به نام تیلتا نامیده میشود سیاهک سنگی غلات را به وجود می آورد. در سیاهک گردی دانه های گندم و غلات دیگر تبدیل به گرد سیاه رنگی که همان هاگهای قارچ است می شود و به وسیله باد به اطراف پراکنده میگردد. در سیاهک سنگی دانه غلات پوستش سالم است ولی داخل آن پر از گرد سیاه رنگ می باشد اراقو، لیخنیس
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیتاسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است و هر دو نوع از رده پروتوبازیدیومیستها میباشند. نوع اول که به نام اوستیلاگو نامیده میشود گونه های مختلفش سیاهک گردی گندم و جو و یولاف و ذرت و غلاف دیگر را فراهم میکند و نوع دوم که به نام تیلتا نامیده میشود سیاهک سنگی غلات را به وجود می آورد. در سیاهک گردی دانه های گندم و غلات دیگر تبدیل به گرد سیاه رنگی که همان هاگهای قارچ است می شود و به وسیله باد به اطراف پراکنده میگردد. در سیاهک سنگی دانه غلات پوستش سالم است ولی داخل آن پر از گرد سیاه رنگ می باشد اراقو، لیخنیس
اگر بیند که در آسیاب غله برد و آرد همی کرد، دلیل کند که از خداوند آسیاب بدو خیر و منفعت رسد. اگر بیند که آسیاب بشکست و از کار بیفتاد، دلیل کند که خداوند آسیاب هلاک گردد. اگر بیند که سنگ آسیاب بشکافت یا خللی در وی پدید آمد، دلیل که در معیشت خداوند آسیاب سستی و خللی پدید آید. اگر بیند که سنگ آسیاب را کسی بدزدید، دلیل کند که خداوند آسیاب منفعت و مضرت شود - حضرت دانیال دیدن اسیاب به خواب جنگ و خصومت بود. اگر کسی خود را در آسیاب بیند، دلیل کند که او را با کسی جنگ و خصومت افتد، و اگر داند که آسیاب ملک او بود، آسیاب تر بود و اگر در آسیاب غله نداشت، لیکن نگاه می کرد که آسیاب چگونه می گردد، دلیل که به سفر شود. اگر بیند که سنگ آسیاب از مس یا برنج یا از آهن بود، این جمله دلیل بر جنگ و کارزار بود. اگر بیند که سنگ آسیاب از آبگینه بود، دلیل کند که خصومتش با زنان بود. اگر بیند که در آسیاب سنگ و آهن به جای غله آرد می کرد، دلیل کند که او را با کسی جنگ و خصومت سخت افتد. اگر بیند که آسیاب را به دست می گردانید، دلیل کند ه او را انبازی سخت دل بود و به واسطه او کارش به نظام باشد - محمد بن سیرین آسیاب درخواب دیدن بر پنج وجه بود: اول: پادشاه، دوم: رئیس، سوم: توانگری، چهارم: مرد دلیر، پنجم: خوانسالار پادشاه .
اگر بیند که در آسیاب غله برد و آرد همی کرد، دلیل کند که از خداوند آسیاب بدو خیر و منفعت رسد. اگر بیند که آسیاب بشکست و از کار بیفتاد، دلیل کند که خداوند آسیاب هلاک گردد. اگر بیند که سنگ آسیاب بشکافت یا خللی در وی پدید آمد، دلیل که در معیشت خداوند آسیاب سستی و خللی پدید آید. اگر بیند که سنگ آسیاب را کسی بدزدید، دلیل کند که خداوند آسیاب منفعت و مضرت شود - حضرت دانیال دیدن اسیاب به خواب جنگ و خصومت بود. اگر کسی خود را در آسیاب بیند، دلیل کند که او را با کسی جنگ و خصومت افتد، و اگر داند که آسیاب مُلک او بود، آسیاب تر بود و اگر در آسیاب غله نداشت، لیکن نگاه می کرد که آسیاب چگونه می گردد، دلیل که به سفر شود. اگر بیند که سنگ آسیاب از مس یا برنج یا از آهن بود، این جمله دلیل بر جنگ و کارزار بود. اگر بیند که سنگ آسیاب از آبگینه بود، دلیل کند که خصومتش با زنان بود. اگر بیند که در آسیاب سنگ و آهن به جای غله آرد می کرد، دلیل کند که او را با کسی جنگ و خصومت سخت افتد. اگر بیند که آسیاب را به دست می گردانید، دلیل کند ه او را انبازی سخت دل بود و به واسطه او کارش به نظام باشد - محمد بن سیرین آسیاب درخواب دیدن بر پنج وجه بود: اول: پادشاه، دوم: رئیس، سوم: توانگری، چهارم: مرد دلیر، پنجم: خوانسالار پادشاه .
دیدن آسیابان در خواب به تاویل، مردی بود که مردم را دردست ا و روزی بود و چون آسیابان جوان بود، به تاویل نیکو باشد و اگر بیند که آسیاب به خر میگردد یا با شتر، و آرد نیکو فرو می آید، دلیل بود که آسیابان را دولت و اقبال بود. اگر به وقت گردیدن، آسیابان بانگ سنگ آسیاب بشنود، کار وی قوی گردد. محمد بن سیرین
دیدن آسیابان در خواب به تاویل، مردی بود که مردم را دردست ا و روزی بود و چون آسیابان جوان بود، به تاویل نیکو باشد و اگر بیند که آسیاب به خر میگردد یا با شتر، و آردِ نیکو فرو می آید، دلیل بود که آسیابان را دولت و اقبال بود. اگر به وقت گردیدن، آسیابان بانگِ سنگِ آسیاب بشنود، کار وی قوی گردد. محمد بن سیرین