جدول جو
جدول جو

معنی آسیابک - جستجوی لغت در جدول جو

آسیابک
(بَ)
نام قریه ای در زرند
لغت نامه دهخدا
آسیابک
نام قریه ای در زرند
تصویری از آسیابک
تصویر آسیابک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیامک
تصویر سیامک
(پسرانه)
آنکه موهایش سیاه است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آی بک
تصویر آی بک
(پسرانه)
بت، صنم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریابد
تصویر آریابد
(پسرانه)
سرور قوم آریایی، بزرگ آریاییان، به ضم ب، آریا + بد (صاحب و سرور)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آریاک
تصویر آریاک
(پسرانه)
نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیاهک
تصویر سیاهک
نوعی آفت قارچی غلات که بیشتر در گندم و جو بروز می کند و خوشه و دانه را به گردی سیاه رنگ تبدیل می کند، سیهک، قره جه
سیاه رو، سیاه چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیاب
تصویر آسیاب
آسیا، آسیای آبی، آس،
دندان آسیاب: در علم زیست شناسی دندان آسیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنابک
تصویر سنابک
سنبک، کشتی کوچک، کنار سم ستور، اول چیزی، زمین سخت و کم فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
کارگر آسیا، کسی که در آسیا غلات را آرد می کند، صاحب آسیا
فرهنگ فارسی عمید
(حَ بَ)
رودۀ برۀ شیرخواره که درپیچند بمقدار نارنجی و چند عدد از آن را بر سیخی بریان کنند. رودۀ برۀ فربه باشد که آن را قطعه قطعه کنند، هر قطعه بمقدار وجبی و پنج پنج را در یکدیگر پیچیده در آش ماست افکنند. (برهان قاطع). حسرت الملوک. حسیب البزغاله. حسیب بزغاله. مبار. مومبار. حسرهالملوک. بریان الفقراء. حسیب الملوک، نان از حی (یعنی از حاء) :
حسیبک در پیچ و جیم زیجک.
بسحاق اطعمه.
شهله چربش دوله کیپا پاچه دست و کله سر
روده زیجک شش حسیبک دل کباب و خون جگر.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
نقّار. (دهار). آسیاآژن
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ناحیه ای از آشور قدیم که ایرانیان آن را مسخر کردند و در زمان رومیان مملکتی مستقل شد، طراژان آن را گرفت. و اشکانیان آن را از رومیان بازستدند و در زمان ساسانیان جزء مملکت ایران بود
لغت نامه دهخدا
آسبان، طحّان:
چو بشنید از آسیابان سخن
نه سر دید از آن کار پیدا نه بن،
فردوسی،
فروماند از آن آسیابان شگفت
شب تیره اندیشه اندرگرفت،
فردوسی،
هر آنکس که او فرّ یزدان ندید
از این آسیابان بباید شنید،
فردوسی،
گشاد آسیابان در آسیا
به پشت اندرش بار لختی گیا،
فردوسی،
بدو آسیابان بتشویر گفت
که جز تنگدستی مرا نیست جفت،
فردوسی،
بشد آسیابان دو دیده پرآب
بزردی دو رخسار چون آفتاب،
فردوسی،
پدرمان یکی آسیابان پیر
بر این دامن کوه نخجیرگیر،
فردوسی،
از این آسیابان بپرسید مه
که برسم کرا خواهی ای روزبه ؟
فردوسی،
از بس که بر تو برگشت این آسیای گیتی
چون مرد آسیابان پرگرد آسیائی،
ناصرخسرو،
آسیابان را به بینی چون از او بیرون شوی
وندرین جا هم ببینی چشمت ار بیناستی،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ)
دهی از دهستان حومه بخش صوفای شهرستان ارومیه. دارای 144 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
سنگ فسان
لغت نامه دهخدا
منسوب به برّ و قارۀ آسیا: ملل آسیائی، منسوب به آسیای حبوب، رحوی،
- آسیائی کردن، خرد کردن به آسیا، سخت نرم سائیدن،
-، بدور آوردن چون آسیا
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: آس + آب، آس که بقوت آب گردد، و توسعاً، هر نوع دیگر از آن، آب آسیا، آب آس:
چرا چون آسیاب گردگردی
بیاکنده به آب وباد و گردی ؟
(ویس و رامین)،
بخواهد همی خوردمان آسیاب
بدندان ما، در، گیا را فناست،
ناصرخسرو،
گر نان طلب کنند در من زنند ازآنک
بی دانۀ من آب زده ست آسیابشان،
خاقانی،
هست بپیرامنش طوف کنان آسمان
آری بر گرد قطب چرخ زند آسیاب،
خاقانی،
بر سرم گردید سنگ آسیاب
تا برآمد گردم از جان خراب،
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسیبی
تصویر آسیبی
آسیب رسیده آسیب دیده، پری زده جن زده دیو دیده دیوزده سایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیاب
تصویر آسیاب
آسی که بقوت آب گردد، (توسعا) هر نوع آس
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیتاسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است و هر دو نوع از رده پروتوبازیدیومیستها میباشند. نوع اول که به نام اوستیلاگو نامیده میشود گونه های مختلفش سیاهک گردی گندم و جو و یولاف و ذرت و غلاف دیگر را فراهم میکند و نوع دوم که به نام تیلتا نامیده میشود سیاهک سنگی غلات را به وجود می آورد. در سیاهک گردی دانه های گندم و غلات دیگر تبدیل به گرد سیاه رنگی که همان هاگهای قارچ است می شود و به وسیله باد به اطراف پراکنده میگردد. در سیاهک سنگی دانه غلات پوستش سالم است ولی داخل آن پر از گرد سیاه رنگ می باشد اراقو، لیخنیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیابه
تصویر سیابه
یک خرما غوره، می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیاو
تصویر آسیاو
آسیاب آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیاه
تصویر آسیاه
آسیاب آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتابک
تصویر آتابک
اتابک اتابیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
متصدی و نگهبان آسیا صاحب آسیا آسبان طحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیابان
تصویر آسیابان
کسی که نگه داری و اداره آسیاب را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیاب
تصویر آسیاب
آسی که با نیروی آب کار می کند
آسیاب به نوبت: کنایه از لزوم رعایت کردن نوبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیاو
تصویر آسیاو
آسیاب، آسیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاهک
تصویر سیاهک
((هَ))
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیناسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است، اراقوا، لیخنیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیایی
تصویر آسیایی
منسوب به قاره آسیا، اهل قاره آسیا (یکی از پنج قاره کره زمین)
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند که در آسیاب غله برد و آرد همی کرد، دلیل کند که از خداوند آسیاب بدو خیر و منفعت رسد. اگر بیند که آسیاب بشکست و از کار بیفتاد، دلیل کند که خداوند آسیاب هلاک گردد. اگر بیند که سنگ آسیاب بشکافت یا خللی در وی پدید آمد، دلیل که در معیشت خداوند آسیاب سستی و خللی پدید آید. اگر بیند که سنگ آسیاب را کسی بدزدید، دلیل کند که خداوند آسیاب منفعت و مضرت شود - حضرت دانیال
دیدن اسیاب به خواب جنگ و خصومت بود. اگر کسی خود را در آسیاب بیند، دلیل کند که او را با کسی جنگ و خصومت افتد، و اگر داند که آسیاب ملک او بود، آسیاب تر بود و اگر در آسیاب غله نداشت، لیکن نگاه می کرد که آسیاب چگونه می گردد، دلیل که به سفر شود. اگر بیند که سنگ آسیاب از مس یا برنج یا از آهن بود، این جمله دلیل بر جنگ و کارزار بود. اگر بیند که سنگ آسیاب از آبگینه بود، دلیل کند که خصومتش با زنان بود. اگر بیند که در آسیاب سنگ و آهن به جای غله آرد می کرد، دلیل کند که او را با کسی جنگ و خصومت سخت افتد. اگر بیند که آسیاب را به دست می گردانید، دلیل کند ه او را انبازی سخت دل بود و به واسطه او کارش به نظام باشد - محمد بن سیرین
آسیاب درخواب دیدن بر پنج وجه بود: اول: پادشاه، دوم: رئیس، سوم: توانگری، چهارم: مرد دلیر، پنجم: خوانسالار پادشاه .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
دیدن آسیابان در خواب به تاویل، مردی بود که مردم را دردست ا و روزی بود و چون آسیابان جوان بود، به تاویل نیکو باشد و اگر بیند که آسیاب به خر میگردد یا با شتر، و آرد نیکو فرو می آید، دلیل بود که آسیابان را دولت و اقبال بود. اگر به وقت گردیدن، آسیابان بانگ سنگ آسیاب بشنود، کار وی قوی گردد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از محله های قدیمی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای گزنده و سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی