جدول جو
جدول جو

معنی آسموسا - جستجوی لغت در جدول جو

آسموسا
نوعی از مر و گویند گزر برّی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوسا
تصویر سوسا
(دخترانه)
مرکب از سو (روشنایی، نور) + سا (پسوند شباهت و همانندی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آطوسا
تصویر آطوسا
(دخترانه)
آتوسا، نام دختر کورش کبیر، نام همسر داریوش هخامنشی، این نام در تورات به عنوان واستی آمده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتوسا
تصویر آتوسا
(دخترانه)
قدرت، توانمندی ، دختر کورش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش اول
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسموغ
تصویر آسموغ
دیوی از پیروان اهریمن که به سخن چینی و دروغ گفتن می پردازد، برای مثال گفته اش جملگی دروغ بود / او سخن چین چو آسموغ بود (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
نام جزیره ای متعلق بایران در بحر عمان، (از نزههالقلوب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
یسترن. خاورشناس دانمارکی. او بدستیاری هیبرگ ترجمه الحجاج لاصول العلوم الریاضیه را چاپ کرد و در درس جداول فلکی با محمد بن موسی خوارزمی همکاری کرد. رسموس به سال 1847م. دیده بر جهان گشود و به سال 1921 درگذشت. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ / سِ)
سنبوسه. دلمه. (ناظم الاطباء) ، دستمال یا شالی که بطور مثلث تاکرده بروی شانه ها افکنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
دریغا. ای افسوس. واحسرتا. (یادداشت بخط مؤلف) :
کاش من از تو برستمی بسلامت
آی فسوسا، کجا توانم رستن ؟
رابعۀ قزداری
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سپسوا. نوعی از آش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام دیوی از تابعان آهرمن که سخن چینی و دروغ گفتن میان دو کس و جنگ انداختن دو تن بدو متعلق است، (جهانگیری)، آشموغ:
گفته اش جملگی دروغ بود
او سخن چین چو آسموغ بود،
طیان،
چنین قصه ها خود نباشد دروغ
نماند بافسانۀ آسموغ،
؟ (از کتاب موسوم بخرم بهشت، از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جایگاهی است نزدیک کوفه که مهران بروزگار فتوح بدانجا نزول کرد. (ازمعجم البلدان). و رجوع به ج 1 ص 182 همین کتاب شود، قابل تجهیزات. (واژه های فرهنگستان ایران)
لغت نامه دهخدا
(رَ مو سِ)
خاورشناس دانمارکی که زبان فارسی و سنسکریت را آموخت. وی درباره تصوف شعرای ایران بویژه حافظ نوشته هایی دارد. او تعدادی از نصوص هندی را به زبان دانمارکی نقل کرده است. ولادت او به سال 1853م. بوده است. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به لغت یونانی نوعی از مرو باشد که آن را بشیرازی مرورشک خوانند. وبوی آن کمتر از مرو خوش باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نوعی از مرو باشد یعنی رستنی که آن را به شیرازی مرورشک خوانند. بوی آن کمتر از مرو خوش است. (هفت قلزم). نوعی از مرو است و از تمام اقسام مروکم بوتر است. لفظ مذکور معرب از زبان یونانی است. (فرهنگ نظام). و رجوع به مرو و مرورشک و اشمرسا شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
نام چندین زن از دودۀهخامنشی و ازجمله دختر کورش، و شاید واستی که در تورات نام او مسطور است هم او باشد. در اول زن برادر خویش کامبوزیا (کمبوجیه) بود، پس از او با سمردیس مغ شوهر کرد و شوی سوم او دارایاوش (داریوش) است و از او دو فرزند آورد، یکی بنام خشایارشا و دیگری آرتابازان، و این ملکه شوهر خود شاهنشاه ایران دارایاوش را به تسخیر یونان برانگیخت. و این نام در اوستا هوطاوسه آمده است. و اطوسای دیگری دختر چایش پس است و نیز نام دختر اردشیر دوم و خواهر و زن اردشیر سوم است
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسموسا
تصویر اسموسا
یونانی مرو خوشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسموغ
تصویر آسموغ
فریفتار، شریر، نام دیوی است از پیروان اهریمن، آشموغ
فرهنگ فارسی معین
آسمان
فرهنگ گویش مازندرانی