سقف، چخت، سقف خانه، آشکوب، برای مثال تا همی آسمان توانی دید / آسمان بین و آسمانه مبین (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۶۱)، ارتفاع معینی که برای ابر یا بخار تعیین کنند
سقف، چخت، سقف خانه، آشکوب، برای مِثال تا همی آسمان توانی دید / آسمان بین و آسمانه مبین (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۶۱)، ارتفاع معینی که برای ابر یا بخار تعیین کنند
سقف.سمک. عرش. آشکوب. اشکوب. آسمانخانه: تا همی آسمان توانی دید آسمان بین و آسمانه مبین. عماره. وز دژم روی ابر پنداری کآسمان آسمانه ای است خدنگ. فرخی. همی پیچید سر را بر بهانه گهی دیدی زمین گه آسمانه. (ویس و رامین). در و دیوار و بوم و آسمانه نگاریده بنقش چینیانه. (ویس و رامین). کنون لاجرم چون سخن گفت بایدت بماند ترا چشم بر آسمانه. ناصرخسرو. بین ای مه آسمان و مبین آسمانه را وآهنگ باغها کن بگذار خانه را. مسعودسعد. و قولی دیگر آن است که (بناء) آسمانۀ خانه باشد که مبنی نباشد، چون آسمانۀ خیمه و خباء عرب. (تفسیر ابوالفتوح رازی). از آسمانۀ ایوان کسری اندر ملک ترا رفیعتر است آستانه ودرگاه. انوری. ز جاه تو نه عجب کاختران کرانه کنند بر آسمان ز موازات آسمانۀ تو. انوری. شرار آتش عزمش ز فرط استعداد بر آسمانۀ گردون نشست و اختر شد. کمال اسماعیل. ، آسمان: ز تنگنای زمینم هزار آسیب است برای عیش فراخ آسمانه میجویم. کمال اسماعیل
سقف.سَمْک. عرش. آشکوب. اَشکوب. آسمانخانه: تا همی آسمان توانی دید آسمان بین و آسمانه مبین. عماره. وز دژم روی ابر پنداری کآسمان آسمانه ای است خدنگ. فرخی. همی پیچید سر را بر بهانه گهی دیدی زمین گه آسمانه. (ویس و رامین). در و دیوار و بوم و آسمانه نگاریده بنقش چینیانه. (ویس و رامین). کنون لاجرم چون سخن گفت بایدْت بماند ترا چشم بر آسمانه. ناصرخسرو. بین ای مه آسمان و مبین آسمانه را وآهنگ باغها کن بگذار خانه را. مسعودسعد. و قولی دیگر آن است که (بناء) آسمانۀ خانه باشد که مبنی نباشد، چون آسمانۀ خیمه و خباء عرب. (تفسیر ابوالفتوح رازی). از آسمانۀ ایوان کسری اندر ملک ترا رفیعتر است آستانه ودرگاه. انوری. ز جاه تو نه عجب کاختران کرانه کنند بر آسمان ز موازات آسمانۀ تو. انوری. شرار آتش عزمش ز فرط استعداد بر آسمانۀ گردون نشست و اختر شد. کمال اسماعیل. ، آسمان: ز تنگنای زمینم هزار آسیب است برای عیش فراخ آسمانه میجویم. کمال اسماعیل
حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی مثلاً آستانۀ شنوایی، قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره، نقطۀ آغاز یک عمل مثلاً در آستانۀ ازدواج، آستان، کنایه از زن، همسر
حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی مثلاً آستانۀ شنوایی، قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره، نقطۀ آغاز یک عمل مثلاً در آستانۀ ازدواج، آستان، کنایه از زن، همسر
مربوط به آسمان، الهی، ربانی، خدایی، برای مثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، مربوط به تقدیر و سرنوشت، به رنگ آسمان، آبی آسمانی، آبی روشن، آبی کم رنگ، کنایه از ارجمند بودن، گران قدر بودن
مربوط به آسمان، الهی، ربانی، خدایی، برای مِثال بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تایید آسمانی نیست (سعدی - ۸۴)، مربوط به تقدیر و سرنوشت، به رنگ آسمان، آبی آسمانی، آبی روشن، آبی کم رنگ، کنایه از ارجمند بودن، گران قدر بودن