جدول جو
جدول جو

معنی آسا - جستجوی لغت در جدول جو

آسا(دخترانه)
مانند، زیور مایه زیبایی و آرایش، وقار و ثبات و تمکین و آسودگی
تصویری از آسا
تصویر آسا
فرهنگ نامهای ایرانی
آسا
خمیازه، دهان دره، برای مثال چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار / چو ماه من که کند گاه خواب خوش آسا (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۴)
زیب، زینت، زیور، آرایش، برای مثال به انواع نفایس خویشتن را / به سان نوعروسی کرده آسا (عسجدی - ۲۱)
وقار، ثبات، آهستگی، برای مثال سرو اگر با قد رعنای تو هم بالاستی / کی چنان مطبوع و خوش اندام و با آساستی (ابن یمین - لغت نامه - آسا)طرز، روش
مثل، مانند، شبیه، پسوند متصل به واژه به معنای نظیر مثلاً برق آسا، تگرگ آسا، شیرآسا، گرگ آسا
پسوند متصل به واژه به معنای آسایش دهنده مثلاً تن آسا، جان آسا، دل آسا، روان آسا، کم آسا
تصویری از آسا
تصویر آسا
فرهنگ فارسی عمید
آسا
مخفف آسای، آسایش دهنده، آسایش گیرنده:تن آسا، جان آسا، دل آسا، روان آسا، کم آسا:
کم آسا و دمساز و هنجارجوی
سبکیاب و آسان رو و تیزپوی،
اسدی،
، آراینده یا آسایش دهنده:
در گه کین معرکه آرای رزم
در دم عیش انجمن آسای بزم،
کاتبی
لغت نامه دهخدا
آسا
اسا، ادات تشبیه است، مثل، مانند، گون، گونه، شبه، وار، سان، سا، نظیر، شکل، صفت: آسمان آسا، بحرآسا، پادشاه آسا، پیل آسا، ترک آسا، خاقانی آسا، خورآسا، دلیرآسا، دودآسا، راهب آسا، رعدآسا، زمین آسا، ساسیاآسا، شیرآسا، عندلیب آسا، فلک آسا، مریدآسا، مهرآسا، یهودآسا:
عدوی او شود روباه بددل
چو شیرآسا خرامد او بمیدان،
شهید،
دربدی ّ و گدی توئی منحوس
ساستاسا و ساسیاآسا،
فرالاوی،
بزم خوب تو جنهالمأوی
مثل ساقی تو حورآسا،
خفاف،
عزم و حزمش به جنبش و بسکون
آسمان باشد و زمین آسا،
ابوالفرج رونی،
بگیر قبضۀ شمشیر عدل و جنبش کن
بگرد گرد همه هند پادشاه آسا،
مسعودسعد،
جان بکف برنه و دلیرآسا
قصد این راه کن در او ماسا،
سنائی،
از کس و ناکس ببرخاقانی آسا در جهان
هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست،
خاقانی،
صبحدم چون کلّه بندد آه دودآسای من
چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من،
خاقانی،
فلک کج روتر است از خط ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
آسا
گشاده شدن طبیعی دهان آدمی است بصورتی خاص از غلبۀ خواب یا ملال و یا شراب زدگی و یا پاره ای بیماریها، پاسک، باسک، دهان دره، دهن دره، دهن در، خمیازه، بیاستو، هاک، خامیازه، فاژ، فاژه، خامیاز، ثوباء، تثاوب، آهنیابه:
چنان نمود بما دوش ماه نو دیدار
چو یار من که کند گاه خواب خوش آسا،
بهرامی،
و ازاین گفته اند که عطسۀ بر وقت سخن، گوای باشد براستی، که اندر خبر است که عطسه از فرشته است و آسا کشیدن از شیطان، (کیمیای سعادت)،
و فعل آن کردن و کشیدن است،
، زیور، زیب، آرایش، زینت:
بامّید قبولت بکر فکرم
چو بهر یوسف مصری زلیخا
بانواع نفایس خویشتن را
بسان نوعروسی کرده آسا،
عسجدی،
، وقار، ثبات، تمکین، آهستگی:
پیوسته همی شتاب و تمکین
ای شاه که طاعتت بود فرض
از عزم تو چرخ میکند وام
زآسای تو میکند زمین قرض،
ملقابادی،
زور بستاند تدبیر تو از پنجۀ شیر
کبر بیرون کند آسای تو از طبع پلنگ،
مختاری،
سرو اگر با قدّ رعنای تو هم بالاستی
کی چنان مطبوع و خوش اندام و باآساستی ؟
ابن یمین،
- به آسا، بطوری که باب است، به قسمی که معمول و رسم است، آلامد، به اندام:
ببین که صنعت استاد رستۀ کرمش
چگونه دوخت به آسا قبای تربیتم،
ابن یمین،
، طرز، روش، قاعده، قانون، هیبت و صلابت، (برهان قاطع)،
- برآسای ، مانند، بمنزلۀ:
وراخواندی هر زمان اردشیر
که گوینده مردی بد و یادگیر
برآسای دستور بودی ورا
همان نیز گنجور بودی ورا،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
آسا
مخفف آسای، آسایش دهنده
تصویری از آسا
تصویر آسا
فرهنگ لغت هوشیار
آسا
زیب، زینت، وقار، تمکین، طرز، روش، پسوندی است که شباهت را می رساند مانند، رعدآسا
تصویری از آسا
تصویر آسا
فرهنگ فارسی معین
آسا
خمیازه، دهان دره
تصویری از آسا
تصویر آسا
فرهنگ فارسی معین
آسا
قانون
تصویری از آسا
تصویر آسا
فرهنگ واژه فارسی سره
آسا
آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسان
تصویر آسان
امری که انجام آن به راحتی ممکن باشد، بدون تلاش زیاد، به راحتی، سهل، آسوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسای
تصویر آسای
در ترکیبات بمعنی آساینده آید: تن آسای جان آسای روان آسای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آساس
تصویر آساس
اسس، بنیادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان
تصویر آسان
خوار، سهل، میسر، صعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسال
تصویر آسال
نشانها، آثار، علامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان
تصویر آسان
((ص. ق.))
امری که سخت و دشوار نباشد، سهل، مقابل دشوار، سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسان
تصویر آسان
Easy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آسان
تصویر آسان
facile
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آسان
تصویر آسان
쉬운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آسان
تصویر آسان
易しい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آسان
تصویر آسان
קל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آسان
تصویر آسان
आसान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آسان
تصویر آسان
mudah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آسان
تصویر آسان
ง่าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آسان
تصویر آسان
легкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آسان
تصویر آسان
gemakkelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آسان
تصویر آسان
fácil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آسان
تصویر آسان
facile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آسان
تصویر آسان
fácil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آسان
تصویر آسان
容易的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آسان
تصویر آسان
łatwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آسان
تصویر آسان
легкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آسان
تصویر آسان
einfach
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آسان
تصویر آسان
rahisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی