معنی آزمایشگری - جستجوی لغت در جدول جو
آزمایشگری
التّجريب
ادامه...
التَّجْرِيبُ
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به عربی
آزمایشگری
Experimentation
ادامه...
Experimentation
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آزمایشگری
expérimentation
ادامه...
expérimentation
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آزمایشگری
পরীক্ষা
ادامه...
পরীক্ষা
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به بنگالی
آزمایشگری
تجربہ
ادامه...
تجربہ
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به اردو
آزمایشگری
deneysel çalışma
ادامه...
deneysel çalışma
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آزمایشگری
majaribio
ادامه...
majaribio
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آزمایشگری
experimentación
ادامه...
experimentación
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آزمایشگری
Experimentierung
ادامه...
Experimentierung
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به آلمانی
آزمایشگری
експериментування
ادامه...
експериментування
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آزمایشگری
eksperymentowanie
ادامه...
eksperymentowanie
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به لهستانی
آزمایشگری
实验
ادامه...
实验
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به چینی
آزمایشگری
experimentação
ادامه...
experimentação
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آزمایشگری
sperimentazione
ادامه...
sperimentazione
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آزمایشگری
experimentatie
ادامه...
experimentatie
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به هلندی
آزمایشگری
экспериментирование
ادامه...
экспериментирование
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به روسی
آزمایشگری
การทดลอง
ادامه...
การทดลอง
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به تایلندی
آزمایشگری
eksperimen
ادامه...
eksperimen
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آزمایشگری
प्रयोग
ادامه...
प्रयोग
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به هندی
آزمایشگری
ניסוי
ادامه...
ניסוי
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به عبری
آزمایشگری
実験
ادامه...
実験
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آزمایشگری
실험
ادامه...
실험
تصویر آزمایشگری
دیکشنری فارسی به کره ای
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آزمایشگاه
جایی که در آن آزمایش های علمی و فنی به عمل آورند و ادوات آزمایش در آنجا فراهم باشد، لابراتوار
ادامه...
جایی که در آن آزمایش های علمی و فنی به عمل آورند و ادوات آزمایش در آنجا فراهم باشد، لابراتوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویر آزمایشگر
آزمایشگر
آزماینده، آزمایش کننده
ادامه...
آزماینده، آزمایش کننده
فرهنگ فارسی عمید
آزمایشگر
(زْ / زِ یِ گَ)
ممتحن. آزماینده. مجرّب:
بدان خانه باستانی شدم
بهنجار چون آزمایشگری.
منوچهری
ادامه...
ممتحِن. آزماینده. مجرِّب:
بدان خانه باستانی شدم
بهنجار چون آزمایشگری.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویر آزمایشگاه
آزمایشگاه
محل امتحان، جای آزمایش، لابراتوار
ادامه...
محل امتحان، جای آزمایش، لابراتوار
فرهنگ لغت هوشیار
آزمایشگاهی
منسوب به آزمایشگاه مربوط به آزمایشگاه لابوراتواری: عملیات آزمایشگاهی
ادامه...
منسوب به آزمایشگاه مربوط به آزمایشگاه لابوراتواری: عملیات آزمایشگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آزمایشگر
آزمایشگر
ممتحن، آزماینده، مجرب
ادامه...
ممتحن، آزماینده، مجرب
فرهنگ لغت هوشیار
آزمایشگاه
محلی مجهز به وسایل لازم برای انجام تجارب علمی به وسیله متخصصان یا دانشجویان. لابراتوار، محلی برای آزمایش، محل تجربه کردن
ادامه...
محلی مجهز به وسایل لازم برای انجام تجارب علمی به وسیله متخصصان یا دانشجویان. لابراتوار، محلی برای آزمایش، محل تجربه کردن
فرهنگ فارسی معین
آزمایشگر
مجرب، آزماینده، آزمونگر، ممتحن
ادامه...
مجرب، آزماینده، آزمونگر، ممتحن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویر آزمایشگاه
آزمایشگاه
Laboratory
ادامه...
Laboratory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر آزمایشگاه
آزمایشگاه
آزمایِشگاه
лаборатория
ادامه...
лаборатория
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر آزمایشگاه
آزمایشگاه
آزمایِشگاه
Labor
ادامه...
Labor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر آزمایشگاه
آزمایشگاه
آزمایِشگاه
лабораторія
ادامه...
лабораторія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر آزمایشگاه
آزمایشگاه
آزمایِشگاه
laboratorium
ادامه...
laboratorium
دیکشنری فارسی به لهستانی