جدول جو
جدول جو

معنی آزادمنشی - جستجوی لغت در جدول جو

آزادمنشی
آزادگی، حریت، وارستگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزادمنش
تصویر آزادمنش
راد، جوانمرد، دارای خوی آزادگی، آزاده خو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزادماهی
تصویر آزادماهی
نوعی ماهی خوراکی دریازی با بدن کشیده که در رودخانه تخم ریزی می کند، ماهی آزاد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
چگونگی و صفت آزادمرد. حریّت. مکرمت. نجابت. اصالت. کرم. مردمی:
گر ایدون که بر من نسازید بد
کنید آنچه زآزادمردی سزد...
فردوسی.
سپاهی که شان تاختن پیشه بود
وز آزادمردی کم اندیشه بود.
فردوسی.
مردی و آزادمردی زو همی بوید بطبع
همچنان کز کلبۀ عطار بوید مشک و بان.
فرخی.
از آزادمردی آنچه آمد گفتم و کردم و تو حرمت من نگاه نداشتی. (تاریخ بیهقی).
به آزادمردی ستودش کسی
که در راه حق سعی کردی بسی.
سعدی.
چو حاتم به آزادمردی دگر
ز دوران گیتی نیاید ببر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
ازادماهی، قسمی ماهی بزرگ و لذیذ و در دریای خزر بسیار باشد، و رجوع به ازادماهی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آزادمردی
تصویر آزادمردی
عمل و حالت آزادمرد: حریت آزادگی، اصالت نجابت
فرهنگ لغت هوشیار