جدول جو
جدول جو

معنی آرون - جستجوی لغت در جدول جو

آرون
(پسرانه)
صفت نیک و خصلت پسندیده
تصویری از آرون
تصویر آرون
فرهنگ نامهای ایرانی
آرون
صفت نیک، خصلت حمیده، خوی خوش:
به آرون او نیست در بوم و رست
جهان را به آرون و آذین بست (کذا)،
عنصری
لغت نامه دهخدا
آرون
صفت نیک، خصلت حمیده
تصویری از آرون
تصویر آرون
فرهنگ لغت هوشیار
آرون
صفت نیک، خوی خوش
تصویری از آرون
تصویر آرون
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آروین
تصویر آروین
(پسرانه)
تجربه، آزمایش امتحان آزمون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آبرون
تصویر آبرون
(دخترانه)
گل همیشه بهار، شاد سرزنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آترون
تصویر آترون
(پسرانه)
صورت دیگری از اترابان، نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آران
تصویر آران
(پسرانه)
دشت نسبتا گرم و صاف، دارای طبیعت گرم، اسم شهری قدیمی که قباد ان را بنا کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آروا
تصویر آروا
(دخترانه)
نام فرشته ای در آیین زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرسن
تصویر آرسن
(پسرانه)
مرد مبارز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرین
تصویر آرین
(پسرانه)
سفید پوست آریائی، آریایی نژاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرگن
تصویر آرگن
عنصر شیمیایی گازی، بی رنگ، بی بو و غیرقابل اشتعال که یک صدم هوا را تشکیل می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون، وارون، سراگون، سرنگون
فرهنگ فارسی عمید
ظرفی مانند طبق دارای سوراخهای بسیار که طباخان و حلوا پزان بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشی و مانند آنرا بدان پالایند آبکش پالاون، کفگیر. (آورد آورد خواهد آورد بیاور آورنده آورده) چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرون
تصویر پرون
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهون
تصویر آهون
رخنه و راه و مجرایی که زیر زمین حفر کنند نقب سمج اهون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرگن
تصویر آرگن
فرانسوی اکار
فرهنگ لغت هوشیار
عنصری شیمیایی گازیست ساده بیرنگ بی بو و بی طعم که یک صدم هوا را تشکیل میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
باد معده که از گلو بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی کمباد آروغ در بیت ذیل از اوحدی با عیوق قافیه ظمده و شاید تسامح شاعراست: با چنین خوردن و چنین آروق که بری رخت خویش بر عیوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروین
تصویر آروین
تجربه، آزمایش، امتحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آران
تصویر آران
آرنج، مرفق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرون
تصویر جرون
خوگری، سودگی، آرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرون
تصویر حرون
سرکش توسن اسب یا استری که از سوار اطاعت نکند سرکش توسن: (بر مرکبی حرون سوار شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروند
تصویر آروند
اورند اورنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درون
تصویر درون
اندرون، باطن، در شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمون
تصویر آمون
جیحون، آمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون واژگون: سرآگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبرون
تصویر آبرون
همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون
تصویر برون
مخفف بیرون، ضد درون، منظر، آشکار، خارج، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروند
تصویر آروند
((وَ))
اروند، ارونگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرون
تصویر قرون
سده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درون
تصویر درون
باطن، وارد، داخل، بطن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرون
تصویر سرون
آنتن
فرهنگ واژه فارسی سره
کفش دوزک
فرهنگ گویش مازندرانی