جدول جو
جدول جو

معنی آرو - جستجوی لغت در جدول جو

آرو
نام موضعی از توابع طهران دارای معدن ذغال سنگ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرون
تصویر آرون
(پسرانه)
صفت نیک و خصلت پسندیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آروا
تصویر آروا
(دخترانه)
نام فرشته ای در آیین زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، آجل، رغ، روغ، وارغ، وروغ، رچک، رجغک برای مثال همیشه لب مرد بسیار خوار / در آروغ بد باشد از ناگوار (نظامی۵ - ۱۰۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
این کلمه را اوحدی به معنی آروغ آورده و با عیّوق قافیه کرده است و این تسامحی است شایستۀ بی قیدی و وارستگی این مرد:
با چنین خوردن و چنین آروق
کی بری رخت خویش بر عیّوق ؟
اوحدی
لغت نامه دهخدا
نام محلی در 2700گزی دوراهۀ بناب، میان قلعه جق و حسین آباد
لغت نامه دهخدا
صفت نیک، خصلت حمیده، خوی خوش:
به آرون او نیست در بوم و رست
جهان را به آرون و آذین بست (کذا)،
عنصری
لغت نامه دهخدا
باد معده که از گلو برآید گاه امتلاء، بی اراده و غالباً با آوازی که بوقت فقاع خوردن و چیزهای باد و دم دار مردم را افتد و آن تنفس معده باشد از راه گلو، زراغن، گوارش، باد گلو، آجل، رجک، جشاء، آرغ، زروغ، روغ، وروغ:
گر در حکایت آید بانگ شتر کند
وآروغها زند چو خورد ترب و گندنا،
لبیبی،
زامتلا هضم نیابد بدوصد کوزه فقاع
گر کسی نان خورد و بر درش آروغ زند،
انوری،
همیشه لب مرد بسیارخوار
در آروغ بد باشد از ناگوار،
نظامی،
گیرد چوصبح آروغ از قرص آفتاب
آن را که تو بخوان کرم میهمان کنی،
کمال اسماعیل،
ز امتلا چو قناعت همی زند آروغ
ز خوان جود وی از بس که خورده معده آز،
کمال اسماعیل،
این پیر گشته را که نبد آب در جگر
آروغ امتلا زند اکنون ز خوان شکر،
کمال اسماعیل،
- آروغ دادن، آروغ زدن، آروغ افتادن کسی را، آروغ کردن، تجشﱡؤ، و بمسامحه اوحدی آروق گفته و با عیوق قافیه کرده است، رجوع به حاشیۀ کلمه آرغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آرون
تصویر آرون
صفت نیک، خصلت حمیده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی کمباد آروغ در بیت ذیل از اوحدی با عیوق قافیه ظمده و شاید تسامح شاعراست: با چنین خوردن و چنین آروق که بری رخت خویش بر عیوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
باد معده که از گلو بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
((رُ))
آروق، گازی که در لوله های گوارشی ایجاد شود. اگر این گاز در معده باشد ممکن است با صدای مخصوصی از دهان خارج شود و اگر در روده باشد از مخرج خارج می گردد، باد گلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرون
تصویر آرون
صفت نیک، خوی خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
تجشّؤٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
Belching
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
rot
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
げっぷ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
ڈکار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
ডکار
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
kuhema
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
geğirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
트림
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
sendawa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
גיהוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
डकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
ผายลม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
boeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
ruttare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
arroto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
打嗝的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
beka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
відрижка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
rülpsend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
отрыжка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آروغ
تصویر آروغ
eructo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی