جدول جو
جدول جو

معنی آردی - جستجوی لغت در جدول جو

آردی
آغشته به آرد
تصویری از آردی
تصویر آردی
فرهنگ فارسی عمید
آردی
از آرد، منسوب به آرد، آلودۀ به آرد، آردین: حلوای آردی،
قسمی از شفتالو، (غیاث اللغات)، هلوآرده، و آن شفتالوئی باشد خرد و کم آب
لغت نامه دهخدا
آردی
منسوب به آرد آلوده به آرد: حلوای آردی، قسمی شفتالوی خرد و کم آب هلو آرده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وردی
تصویر وردی
(دخترانه)
کوچک، ریز نقش (نگارش کردی: وردی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آردن
تصویر آردن
آبکش، پالاون، کفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کرکفیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه، چمچه، کفچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آردل
تصویر آردل
آردال، فراش، مامور اجرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردی
تصویر زردی
زرد بودن، رنگ زرد داشتن، در پزشکی یرقان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردی
تصویر بردی
پاپیروس، گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردی
تصویر سردی
مقابل گرمی، سرد بودن، خنکی، کنایه از بی مهری نسبت به کسی
فرهنگ فارسی عمید
آردی، منسوب به آرد، از آرد، آلودۀ به آرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از تردی
تصویر تردی
چو خاپوشی (چوخا ردا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردی
تصویر سردی
برودت و خنکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردی
تصویر فردی
انفرادی، تنهائی، یگانه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زردی
تصویر زردی
بیماری یرقان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کرد از قوم کرد، زبان کردان، نیمتنه ای که در قدیم روی قبا می پوشیدند و آن یا آستین نداشت و یا دارا آستینی کوتاه بود و نیز گاه بلند و تمام آستین بود و درین صورت آنرا} کدبی {میگفتند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گرد و غبار دارای گرد و غبار، سخت لطیف و نازک (پارچه)، گونه ای شویدی (شبتی) که دارای برگهای ظریفتر و ساقه های باریکتر است و شاخ و برگ آن شبیه سرخس میباشد و ارتفاعش نسبه زیاد میشود و مانند شویدی جزو گیاهان زمینی است و در گلدان کشت و نگهداری میشود و آنرا در سالنها و راهرو ها قرار میدهند. اصل آن از افریقای جنوبی است شویدی سرخسی. گرد بودن استدارت تدویر: زیراک کرانه آن شعاع که بر ماه همی افتد از آفتاب دایره ایست از بهر گردی ماه. دلاوری دلیری پهلوانی شجاعت: ندیدم سواران گردنکشان بگردی و مردانگی زین نشان
فرهنگ لغت هوشیار
مردبودن رجولیت، آراسته بصفات نیک انسانی بودن جوانمردی: دانم که در مردی و جوانمردی روا نباشد این بی حرمتی کردن، شجاعت دلیری: چو جد و چون پدر از مردی و هنرمندی کجا برزم نهد روی پشت لشکر باد، (معزی)، قوه باه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وردی
تصویر وردی
پارسی تازی گشته وردی گلی گل سرخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردی
تصویر خردی
بچگی، کودکی، طفولیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرای
تصویر آرای
در ترکیبات بجای (آراینده) آید: انجمنظرای بت آرای چمن آرای
فرهنگ لغت هوشیار
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
کلانرگ مامرگ سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی فرمانبر فراشی که ماء مور فرا خواندن و احضار سپاهیان یا متهمان و گناهکاران است اردل. یاآردل بی چوب. ادرار بول که عرصه را بر شخص تنگ کند
فرهنگ لغت هوشیار
آذرگون آتشفام آتش رنگ، نوعی از شقایق، بخور مریم، گل نگونساز آفتاب گردان (منظور قدما بیشتر همین گل بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی مانند طبق دارای سوراخهای بسیار که طباخان و حلوا پزان بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشی و مانند آنرا بدان پالایند آبکش پالاون، کفگیر. (آورد آورد خواهد آورد بیاور آورنده آورده) چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرده
تصویر آرده
آرد کنجده سفید ارده
فرهنگ لغت هوشیار
معنوی منسوب به آرش پهلوان: تیر آرشی تیری سخت دور پرتاب، منسوب به آرش سلسله اشکانی: ازو تخمه آرشی خوار شد (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردی
تصویر دردی
پارسی تازی گشته درد لرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آردین
تصویر آردین
منسوب به آرد از آرد آلوده به آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرده
تصویر آرده
((دِ))
آرد کنجد سفید، ارده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیدی
تصویر آیدی
شناسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آردل
تصویر آردل
فرمان بر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرطی
تصویر آرطی
کلان رگ، مام رگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گردی
تصویر گردی
دایره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فردی
تصویر فردی
یکایی
فرهنگ واژه فارسی سره