جدول جو
جدول جو

معنی آردلو - جستجوی لغت در جدول جو

آردلو(دَ لَ / لُو)
آردهاله، آردالو. اشکنۀ با آرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آردل
تصویر آردل
آردال، فراش، مامور اجرا
فرهنگ فارسی عمید
(رَ لَ)
چارلز. (1833-1891 میلادی) مصلح اجتماعی انگلیسی. وی در تحصیل حق رأی برای زنان و تشکیل اتحادیه های بازرگانی و کنترل آبستنی کوششهای بسیار کرد. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو)
قسمی اشکنه که آرد در آن کنند
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان کلخوران است که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و 547 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. کوهستانی و معتدل است و 255 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
فراشی که برای خواندن و احضار سپاهیان یا گناهکاران و یا مدعی علیهم فرستادندی.
- آردل بی چوب، کنایه از بول است آنگاه که تنگ گیرد کسی را
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام راهی است در بختیاری که تا مالمیر بسیارتنگ است و برای عبور صعب و قلعۀ چغاخور نزدیک 700 گز از آردل ارتفاع دارد. و اهل محل ّ اردل گویند
لغت نامه دهخدا
ترکی فرمانبر فراشی که ماء مور فرا خواندن و احضار سپاهیان یا متهمان و گناهکاران است اردل. یاآردل بی چوب. ادرار بول که عرصه را بر شخص تنگ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آردل
تصویر آردل
((دِ))
فراش، مأمور اجراء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آردل
تصویر آردل
فرمان بر
فرهنگ واژه فارسی سره
مرتعی در راستوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مخلوط آب و آرد
فرهنگ گویش مازندرانی