سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
ساکت، خاموش، بی حرکت، کنایه از امن، راحت، برای مثال زندگی آرام، آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بود مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱ - ۷۷) آهسته، بن مضارع آرامیدن و آرمیدن، استراحتگاه، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش دهنده آرامش دهنده مثلاً دلارام، قرار، سکون، برای مثال ز بس نالۀ چنگ و نای و رباب / نبد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷ - ۲۷۴) جمع واژۀ رئم، آهو های سفید آرام آرام: آهسته آهسته آرام شدن: آرام گرفتن، آرمیدن، فرونشستن خشم و اضطراب آرام کردن: آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن آرام گرفتن: آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن آرام یافتن: آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
ساکت، خاموش، بی حرکت، کنایه از امن، راحت، برای مِثال زندگی آرام، آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱ - ۷۷) آهسته، بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن، استراحتگاه، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش دهنده آرامش دهنده مثلاً دلارام، قرار، سکون، برای مِثال ز بس نالۀ چنگ و نای و رباب / نبُد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷ - ۲۷۴) جمعِ واژۀ رئم، آهو های سفید آرام آرام: آهسته آهسته آرام شدن: آرام گرفتن، آرمیدن، فرونشستن خشم و اضطراب آرام کردن: آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن آرام گرفتن: آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن آرام یافتن: آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن