جدول جو
جدول جو

معنی آذرآیین - جستجوی لغت در جدول جو

آذرآیین
(ذَ)
نام آتشکدۀ چهارم از هفت آتشکدۀ ایرانیان که بشمارۀ هفت سیاره کرده بودند و بخوری که متعلق به آن کوکب بوده در آن میسوخته اند. و آن را آذرآبتین نیز ضبط کرده اند
لغت نامه دهخدا
آذرآیین
چهارمین آتشکده از هفت آتشکده بزرگ ایرانیان قدیم
تصویری از آذرآیین
تصویر آذرآیین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آذرین
تصویر آذرین
(دخترانه و پسرانه)
آتشین، گرم و سوزان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آذریون
تصویر آذریون
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، آذرگون، لاله، آلاله، شقایق النّعمان، لالۀ سرخ، لالۀ حمرا، الاله، لالۀ نعمانی، شقایق نعمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آذرین
تصویر آذرین
گرم و سوزان، آتشین
سنگی که از سرد شدن و انجماد مواد مذاب درون زمین تشکیل می شود، سنگ آذرین، سنگ آتشفشانی، احجار آذرین
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ)
امّتان آذرهوشنگ، و گویند آذرهوشنگ پیغمبر نخستین است که بعجم مبعوث شد
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که در 15 هزارگزی جنوب شرقی آوج قرار دارد و جایی کوهستانی و سردسیر و دارای 1270 تن سکنه است. محصول عمده اش غله، سیب زمینی، انگور، زردآلو، و کار مردم زراعت و جاجیم بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
بضبط بعض فرهنگهای جدید، بابونه
لغت نامه دهخدا
(ذَ خُ)
آذر خرداد
لغت نامه دهخدا
(ذَرْ)
گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه های سیاه دارد و خوش بوی نیست. و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند. (از قاموس). چنانکه در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا در معنی آن نهایت مختلف و مضطربست، و آن را خیری و نوعی بابونه و سطردیقون و اقحوان و زبیده و کخله و گاوچشم و همیشه بهار و نوعی از شقایق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گوید: نباتی است میان شجر و گیاه بقدر ذرعی برگش بی زواید و نرم بقدر برگ جرجیر و با اندک زغبیت و گلهای او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگهای ریزۀسیاه مایل بسرخی و بغایت خوش منظر و همیشه رو به آفتاب دارد و بحرکت او دور میکند... و تشویش اقوال مؤلف اختیارات بر ارباب بصر پوشیده نخواهد بود - انتهی. و از این تعریف روشن می شود که آذریون همان گل است که اکنون آفتاب گردان نامند: و آذریون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و بسان غمگینان از اوراق گلناری چهره زعفرانی بنمود. (تاج المآثر).
هر زمان چون آذر آذریون برخشد در چمن
هر زمان چون نیل نیلوفر بخندد در شمر.
(تاج المآثر).
برای طاعت تست آن نسیم جان پرور
که از میانۀ آذر بروید آذریون.
ظهیر فاریابی (دیوان ص 232)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
سمندر، حربا. و در بعض فرهنگها در شعر منوچهری بجای آذرشب آذرشین ضبط کرده و شعر را شاهدبرای آذرشین آورده اند
لغت نامه دهخدا
تصویری از آذرین
تصویر آذرین
آتشین
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده گل آفتابگردان همیشه بهار آذرگون آتشفام آتش رنگ، نوعی از شقایق، بخور مریم، گل نگونساز آفتاب گردان (منظور قدما بیشتر همین گل بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذریون
تصویر آذریون
آذرگون، آتش رنگ، نوعی شقایق که کنارش سرخ و میانش سیاه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آذرین
تصویر آذرین
آتشین، سنگ های آتشفشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آذریون
تصویر آذریون
گل آفتابگردان، همیشه بهار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شهرآیین
تصویر شهرآیین
تمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
آتش رنگ، آتشی، آتشین، گداخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد