جدول جو
جدول جو

معنی آدمیزاد - جستجوی لغت در جدول جو

آدمیزاد
مردم، انسان، زادۀ آدمی، بشر
تصویری از آدمیزاد
تصویر آدمیزاد
فرهنگ فارسی عمید
آدمیزاد
(دَ)
زادۀ آدم. انسان. مردم. بشر: یکی را شنیدم از پیران که مریدی را همی گفت ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمیزاد بروزی است اگر... (گلستان).
که هامون و دریا و کوه و فلک
پری وآدمیزاد و دیو و ملک
همه هرچه هستند از آن کمترند
که با هستیش نام هستی برند.
سعدی.
- امثال:
آدمیزاد اگر بی ادب است آدم نیست.
آدمیزاد تخم مرگ است،هیچ آدمی را از مرگ گزیری نباشد.
آدمیزاد شیر خام خورده است، هر خطائی از انسان سر تواند زدن.
از سستی آدمیزاد گرگ آدمیخوار پیدا شود، اگر قبول ظلم نکنند ظلم از میان برخیزد.
(که) باشد دزد طبع آدمیزاد، آدمی بمعاشرت بدان بدی آموزد
لغت نامه دهخدا
آدمیزاد
زاده آدمی انسان بشر
تصویری از آدمیزاد
تصویر آدمیزاد
فرهنگ لغت هوشیار
آدمیزاد
((دَ))
آدمیزاده، انسان، بشر
آدمیزاد شیر خام خورده: کنایه از انسان موجودی جایز الخطا است
تصویری از آدمیزاد
تصویر آدمیزاد
فرهنگ فارسی معین
آدمیزاد
آدمی، آدمیزاده، انسان، بشر، مردم
متضاد: دیو، دیوزاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدمیزاده
تصویر آدمیزاده
آدمیزاد، برای مثال نه هر آدمی زاده از دد به است / که دد ز آدمی زادۀ بد به است (سعدی۱ - ۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آدمیرال
تصویر آدمیرال
دریا سالار، صاحب منصب در نیروی دریایی، فرمانده کشتی ها و نیروهای دریایی، آمیرال، امیر البحر
فرهنگ فارسی عمید
در حال آمیختن
لغت نامه دهخدا
در انگلیسی بمعنی امیرالبحر است، این کلمه ازامیر یا امیرالبحر عربی گرفته شده و مرادف آن در زبان فرانسه آمیرال باشد
لغت نامه دهخدا
به معنی مجلس عیش و عشرت است، (از شعوری ج 2 ورق 363)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
خانه زاد و انسان یا حیوانی که زاده در خانه خود شخص باشد. (ناظم الاطباء)،
{{اسم خاص}} نام پیل خاص خسروپرویز. (یادداشت مؤلف). در ترجمه طبری بلعمی آمده: نام پیل خاص خسروپرویز اکدیزاد یا کدیزاد بود که به ایران زاده بود. و صاحب مجمل التواریخ گوید: نهصد پیل بودش (خسرو پرویز را) به روزگار و در جمله پیلی که آن را کدیزاد خواندندی که به ایران زاده بود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
آدمیزاد:
گر سفله بمال و جاه از آزاده به است
سگ نیز بصید از آدمیزاده به است.
سعدی.
نه هر آدمیزاده از دد به است
که دد زآدمیزادۀ بد به است.
سعدی.
اگر مار زاید زن باردار
به از آدمیزادۀ دیوسار.
سعدی.
ببخش ای پسر کآدمیزاده صید
باحسان توان کرد و وحشی بقید.
سعدی.
آدمیزاده طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته وز حیوان.
؟
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بنا بقول صاحب تاج العروس از ازهری، کلمه ای است معمول در هرات برای مصّاخ یا شدّاء که گیاهی باشد چون پیاز. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ آدمی:
یک بار طبع آدمیان گیر و مردمان
گرت آدم است بابک و فرزند آدمی.
اسدی.
آدمیان را سخنی بس بود
گاو بود کش خله در پس بود.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ / دِ)
آدمیزاد. آدمیزاده. فرزند آدم ابوالبشر. انسان:
آخر آدمزاده ای ای ناخلف
چند پنداری تو پستی را شرف ؟
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آمیزان
تصویر آمیزان
در حال آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدمزاده
تصویر آدمزاده
فرزند آدم ابوالبشر، انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدمیزاده
تصویر آدمیزاده
آدمی زاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدمیرال
تصویر آدمیرال
کلمه ای فرانسوی به معنی فرمانده کشتیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدمیزاد شیر خام خورده
تصویر آدمیزاد شیر خام خورده
کنایه از انسان موجودی جایز الخطا است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدمیرال
تصویر آدمیرال
امیرالبحر، دریاسالار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از شیر مرغ تا جان آدمیزاد
تصویر از شیر مرغ تا جان آدمیزاد
کنایه از چیزی که یافتنش در حکم محال باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدمیرال
تصویر آدمیرال
دریا سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
امیرالبحر، دریابیگی، دریاسالار
فرهنگ واژه مترادف متضاد