جدول جو
جدول جو

معنی آخورجای - جستجوی لغت در جدول جو

آخورجای
(خُرْ)
اسطبل
لغت نامه دهخدا
آخورجای
اصطبل
تصویری از آخورجای
تصویر آخورجای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آخورچی
تصویر آخورچی
کسی که در طویله اسب ها را پرستاری می کند و خوراک آن ها را می دهد، مهتر
فرهنگ فارسی عمید
(خُرْ)
آخورگه. آخر:
ابلق ایام در آخورگهش
زاویۀ فخر و تفاخرگهش.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
دهی است از دهستان قنقری پایین بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، واقع در 30هزارگزی باختری نوریان و 10هزارگزی خاور شوسۀ اصفهان به شیراز. این دهکده کوهستانی و سردسیر و دارای 420 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و انگور و بادام و گردو و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
جذامی. جذامدار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
آخرچی. جلودار اسبان:
تو مگو کآن بنده آخورچی ّ ماست
این بدان که گنج در ویرانه ها است.
مولوی.
رجوع به آخرچی شود
لغت نامه دهخدا
دورجا، مسافت دور، فاصله دور و دراز، فاصله بسیار: استادم به تهنیت برنشست ... حصیری با پسر تا دورجای پذیره آمدند، (تاریخ بیهقی)، لشکردر سلاح صف کشیده بودند از نزدیک سرای پرده تا دورجای از صحرا، (تاریخ بیهقی)، و بسیار غلام ایستاده از کران صفه تا دورجای، (تاریخ بیهقی)، صف از در باغ شادیاخ به دورجای رسید، (تاریخ بیهقی)، و هیچ نیاسود از تاختن به دورجایها، (مجمل التواریخ و القصص)، اسکندررومی را به دورجای رفتن به سمر مثل زده اند، (مجمل التواریخ و القصص)، غزا و تاختن او به دورجای رسید، (مجمل التواریخ و القصص)، و معنی رایش آن است که به دورجای تاختن کرد و کند، (مجمل التواریخ و القصص)، فراش همی پرده می آویخت اندر بستان به عیسی آباد به دورجای، (مجمل التواریخ و القصص)، رجوع به دورجا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آخورچی
تصویر آخورچی
ستوربان دهنه دار
فرهنگ لغت هوشیار
بپرس، سؤال کن
فرهنگ گویش مازندرانی