جدول جو
جدول جو

معنی آتشگاه - جستجوی لغت در جدول جو

آتشگاه
بنایی در پیرامون شهرها که زردشتیان در آن آتش روشن می کنند، آتشخانه، آتشکده، دیر مغان، آذرکده برای مثال نفسم سرد و سینه آتشگاه / دهنم خشک و دیده طوفان بار (انوری - ۱۹۲)، جای افروختن آتش مقدس در آتشکده
تصویری از آتشگاه
تصویر آتشگاه
فرهنگ فارسی عمید
آتشگاه
(تَ)
بیت النار. (السامی فی الاسامی). آتشکده. معبد آتش پرستان: کیخسرو آنجا شد (به آتشگاه کرکو) و پلاس پوشید و دعا کرد ایزد تعالی آنجا روشنائی فرا دید آورد که اکنون آتشگاه است. (تاریخ سیستان). وآنجایگه که اکنون آتشگاه کرکوی است معبدجای گرشاسب بود. (تاریخ سیستان). جهودان را نیز کنشت است و ترسایان را کلیسا و گبرکان را آتشگاه. (تاریخ سیستان).
از فراوان طپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.
فرخی.
و اسفندیار بفرمان پدر آن را از بتان خالی کرد و آتشگاه کرد. (مجمل التواریخ).
نفسم سرد و سینه آتشگاه
دهنم خشک و دیده طوفان بار.
انوری.
ای گشته دلم بی تو چو آتشگاهی
وز هر رگ جان من به آتش راهی
چون میدانی که در دل آتش دارم
ناآمده بگذری چو آتش خواهی.
عطار
لغت نامه دهخدا
آتشگاه
(تَ)
نام قلعه ای بوده است محکم به ترشیز. (نزهه القلوب) ، نام محلی در مغرب باکو بفاصله پانزده هزار گز، و ایرانیان را در قدیم چندین آتشکدۀ معروف در آنجا بوده است. در این محل چاه نفتی است با دهانۀ بیضی بطول چهل گز که پیوسته در حال احتراق است و شعله های آتش از آن بیرون آید و گاه تا شش گز بالا رود. در اطراف این محل هر کجا زمین را گود کنند نفت در آن جمعشود، و چون کبریتی نزدیک زمین آتش زنند درحال زمین مشتعل گردد، نام محلی کنار راه اصفهان بنجف آباد میان کلادان و امیریه به 7300 گزی اصفهان
لغت نامه دهخدا
آتشگاه
معبد آتشپرستان
تصویری از آتشگاه
تصویر آتشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
آتشگاه
آتشکده، آتشدان
تصویری از آتشگاه
تصویر آتشگاه
فرهنگ فارسی معین
آتشگاه
آتشکده، آذرگاه، اجاق، پرستشگاه، معبد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتشزاد
تصویر آتشزاد
(پسرانه)
زاده آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ گَهْ)
آتشگاه. آتشکده:
چنین بود رسم اندر آن روزگار
که باشد در آتشگه آموزگار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آتشپاره
تصویر آتشپاره
پاره آتش اخگر، کرم شب تاب، زرنگ چابک داهی، موذی شریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشکده
تصویر آتشکده
پرستشگاه مغان وجای آتش افروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشفام
تصویر آتشفام
برنگ آتش آتش رنگ سرخ پر رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی که در آن آتش نهند منقل اجاق، تنور تنوره، ظرفی مخصوص در آتشکده که درآن آتشی مقدس افروزند
فرهنگ لغت هوشیار
جای روشن کردن آتش، کوره، قسمتی از سماور کشتی راه آهن که آتش در آنست، آتشکده آتشگاه، لوله تفنگ، مجموع سلاحهای آتشین از توپ و تفنگ و مانند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشباره
تصویر آتشباره
چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشبان
تصویر آتشبان
نگهبان آتشکده آذربان آتربان، شیطان دیو، (اخ) مالک دوزخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشباز
تصویر آتشباز
آنکه با آتش بازی کند، آنکه وسایل آتشبازی فراهم سازد، آتشبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشگیر
تصویر آتشگیر
آتش انداز
فرهنگ لغت هوشیار
ریزنده آتش (شخص یا شی)، چخماق، تفنگ، توپ، یک واحد از توپخانه شامل چهار گروهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرشگاه
تصویر پرشگاه
فرودگاه هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتگاه
تصویر پشتگاه
کفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشگون
تصویر آتشگون
برنگ آتش آتشفام آتش رنگ آذرگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
صدر مجلس، بالای مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشگیره
تصویر آتشگیره
آنچه با آن آتش افروزند (مانند پنبه خار هیزم) آتش افروزنه، چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشناک
تصویر آتشناک
آتشین سوزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشیزه
تصویر آتشیزه
کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشگاه
تصویر باشگاه
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبشتگاه
تصویر آبشتگاه
خلوتخانه، نهانجای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتاگاه
تصویر اتاگاه
ترکی شوهر دایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشگاه حمام
تصویر آتشگاه حمام
گلخن گل برابر با آتش و خن خانه زیرزمینی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشگاه
تصویر نوشگاه
کافه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتشدان
تصویر آتشدان
منقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتشزنه
تصویر آتشزنه
کبریت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برشگاه
تصویر برشگاه
تقاطع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتشگاه حمام
تصویر آتشگاه حمام
گلخن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
حضور، صحنه، خدمت، ساحت، محضر
فرهنگ واژه فارسی سره