جدول جو
جدول جو

معنی آتسز - جستجوی لغت در جدول جو

آتسز
(پسرانه)
نام سومین فرمانروای سلسه خوارزمشاهی
تصویری از آتسز
تصویر آتسز
فرهنگ نامهای ایرانی
آتسز
(سِ)
اتسز. نام سومین فرمانروای سلسلۀ خوارزم شاهی است که از حدود 470 تا حدود 628 هجری قمری امارت داشته اند. آتسز پسر محمد بن انوشتکین و نخستین کسی است که در فرمانروایی خوارزم علم استقلال برافراشت. انوشتکین و پسرش محمد از جانب سلجوقیان حکومت خوارزم داشتند. آتسز نیز در سال 521 آنگاه که پدرش محمد درگذشت بفرمان سنجر پسر ملکشاه جانشین پدر گردید. لیکن پس از چندی دعوی استقلال کرد و میان او و سنجر چند نوبت جنگ افتاد و در سال 533 مغلوب سنجر گردید. سه سال بعد (536) کار سنجر بسبب شکست عظیمی که از ترکان یافت روی بضعف نهاد و آتسز این فرصت را از دست نداده بار دیگر سر بطغیان برآورد و بحدود مرو و خراسان تاختن برد و عاقبت در سال 538 با سنجر آشتی کرد و فرمانروایی خوارزم او را مسلم گردید. آتسز پادشاهی دانش دوست و ادب پرور بود و در دربار او عده ای از علما و ادبا مجتمع بودند و ازجمله رشید وطواط است که سالها ندیم و مداح او بود و کتاب حدائق السحر را به نام او پرداخته است. آتسز مدت سی سال در ابتدا بنیابت و سپس به استقلال فرمانروایی کرد و در سال 551 درگذشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتسا
تصویر آتسا
(دخترانه)
آتوسا
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ سِ)
قطب الدین. رجوع به اتسز خوارزمشاه شود. مؤلف حبیب السیر آرد: اتسزبن قطب الدین محمد. ملک اتسز پادشاهی بود فاضل و خوش طبع و بوفور علم و دانش سرآمد افاضل سلاطین بوده و چون او نیز مانند پدر و بلکه بیشتر در ذمۀ سلطان سنجر حقوق خدمت داشت سلطان در تربیت و رعایتش بمرتبه ای سعی فرمود که محسود اماثل و اقران گشت و از جمله اسباب صعود اتسز بدرجۀ تقرب سلطان یکی آن بود که در آنولا که سلطان سنجر جهت عصیان والی ماوراءالنهر در نواحی بخارا لوای اقامت برافراشته بود روزی سوار شده خیال شکار فرمود و در صیدگاه طایفه ای از ملازمان درگاه بنا بر مواضعه ای که با یکدیگر داشتند از اطراف و جوانب درآمده سلطان را بیکبار شکاری وار در میان گرفتند و اتسز در خیمۀ خویش بخواب بود در نمیروز گرمگاه یک بار برجسته سوار شد و بسرعت هر چه تمامتر از عقب سلطان سنجر در حرکت آمد چون بشکارگاه رسید که مهم نزدیک به آن انجامیده که مخالفان سلطان را دستگیر کنند علی الفور برآن طایفه حمله کرد و آن جماعت را پراکنده ساخت و آن جناب را بجانب اردو متوجه گردانید و از شر آن طبقه نجات داد سلطان سنجر از وی پرسید که سبب حرکت تو از پی ما چه بود. جواب داد که در خواب چنان دیدم که خدام موکب همایون را در اثناء شکار واقعه ای هولناک پیش آمده و در مهلکه عظیم افتاده لاجرم چون بیدار گشتم ازروی تعجیل بخدمت شتافتم القصه چون این نیکو خدمتی از اتسز سر زد الطاف و عواطف خسروانه درباره او سمت ازدیاد پذیرفت امرا و ارکان دولت از غایت رشک و حسد قاصد جان اتسز گشته و او را بر ضمیر کدورت تأثیر حساد اطلاع افتاد و بلطایف الحیل از سلطان رخصت حاصل کرده عازم خوارزم شد. گویند در وقتی که اتسز مراسم وداع بجای آورده از پایۀ سریر سلطنت مصیر روان گردید سلطان سنجر با خواص خود گفت این رفتن اتسز پسین است که دیگر روی او نتوان دید آن طایفه گفتند چون این معنی بر ضمیر انور ظاهر است نوازش و فرستادن او را بخوارزم موجب چیست سلطان سنجر گفت حقوق اتسز در ذمت ما بسیار است آزار خاطر او در مذهب مروت مجوز نیست چون اتسز بخوارزم رسید شیوۀ تمرد و عصیان پیش گرفت و لوای خلاف مرتفع گردانید و بدان سبب سلطان سنجر چند نوبت لشکر بخوارزم کشید در کرت اخیر بین الجانبین گرگ آشتی واقع شد. و سلطان عنان مراجعت بجانب مرو انعطاف داداتسز بیست و نه سال بدولت و اقبال گذرانیده و از آن جمله شانزده سال دم از استقلال زد و در جمادی الاّخرۀسنۀ احدی و خمسین و خمسمائه (551 هجری قمری) از عالم انتقال کرد. مدت حیاتش شصت و یکسال بود و از جمله افاضل رشید وطواط که در سلک شعراء ماوراءالنهر انتظام داشت کتاب حدایق السحر در صنایع شعر و ترجمه کلمات امیرالمؤمنین علی علیه الصلوه والسلام از مصنفات و منظومات اوست وی در ملازمت اتسز بسر میبرد و پیوسته در مدح او اشعار سحرآثار نظم میکرد چون ملک اتسز در مملکت خوارزم بر مسند کامکاری متمکن گشت نسبت به سلطان سنجر اظهار مخالفت نموده بساط حقوق سلطانی درنوشت.
واین خبر بعرض سلطان سنجر رسید در محرم سنۀ ثلاث و ثلاثین و خمسمائه (533 هجری قمری) لشکر بخوارزم کشید و اتسز نخست خیال مقاتله کرده آخرالامر دانست که بیت:
گوزن جوان گرچه باشد دلیر
نیارد زدن پنجه با نره شیر
لاجرم ترک ستیز کرده روبه وادی گریز آورد و سطان سنجر اتسز را تعاقب کرده پسرش ایل قتلق را گرفتند و بموجب فرمودۀ سلطان او را دو نیم زدند آنگاه پادشاه ظفرپناه برادرزادۀ خود سلیمان شاه را در خوارزم گذاشته به جانب مرو بازگشت وبعد از اندک فرصتی اتسز بسر سلیمان شاه آمده او را منهزم گردانیده در سنۀ ست و ثلاثین و خمسمائه (536 هجری قمری) که سلطان سنجر در مصاف قراختای شکست یافت اتسز بیشتر از پیشتر اظهار تمرد و تکبر نموده در غیبت سلطان به مرو رفت و در آن ولایت لوای ظلم و بیداد برافراخت و باز بمقر عز خود بازگردید و در آن ولا رشید وطواط قصیده ای در مدح اتسز گفت که مطلعش این است:
چون ملک اتسز به تخت ملک آمد
دولت سلجوق و آل او بسر آمد
و در شهور سنۀ ثمان و ثلاثین و خمسمائه (538 هجری قمری) سلطان عالیمقام به عزم انتقام متوجه خوارزم گشته اتسز در شهر متحصن شد و سلطان آغاز محاصره کرده چون نزدیک به آن رسید که فتح و ظفر میسر گردد اتسز دست در دامن اعتذار و استغفار زده به ارسال تحف و هدایا مبادرت نمود و التماس صلح کرد سلطان از غایت کرم جبلی نوبتی دیگر ترک رزم کرده خوارزم را به او بازگذاشته بازگشت و اتسز پس از وصول سلطان سنجر به دارالملک خویش بار دیگر طریق خلاف مسلوک داشته ادیب صابر را که از نزد سلطان جهت رسالت بخوارزم رفته بود در جیحون انداخت و این خبر بعرض سلطان رسید و علم عزیمت به صوب خوارزم برافراخت و در سنۀ ست و اربعین و خمسمائه (546 هجری قمری) به ظاهر هزاراسب نزول اجلال فرموده آن بلده را محاصره کرد و حکیم انوری که در آن یورش ملازم آن مهر سپهر سروری بود این رباعی در سلک نظم کشید. رباعی:
ای شاه جهان ملک جهان حسب تراست
وز دولت و اقبال شهی کسب تراست
امروز بیک حمله هزاراسب بگیر
فردا خوارزم و صدهزار اسب تراست.
رشید وطواط در هزاراسب بود و چون این رباعی شنود این بیت گفته برتیری نوشت و در اردوی سلطان افکند. بیت:
گر دشمنت ای شاه شود رستم گرد
یک خر ز هزاراسب نتواند برد.
و سلطان سنجر از این جهت خشمناک شده فرمود که چون شهر مفتوح شود رشید را گرفته هفت پاره کنند و هم در آن چند روزه هزاراسب بدست درآمده رشید پنهان شد و بخواص و مقربان توسل جسته یکی از ایشان در محل مناسب معروض داشت که وطواط مرغکی ضعیف است و قابلیت آن ندارد که او راهفت پاره کنند اگر حکم همایون صدور یابد دوپاره اش سازیم سلطان خندان شد و از سر خون رشید درگذشت. و سلطان سنجر بعد از فتح هزاراسب در ظاهر خوارزم منزل گزیده در تضییق محصوران لوازم اهتمام بتقدیم رسانید زاهدی که او را آهوپوش میگفتند بخدمت سلطان شتافته در باب مصالحه سخن گفت و اتسز پیشکشهای لایق بیرون فرستادو مقرر بر آن شد که اتسز بکنار جیحون آید و در برابر پادشاه از اسب پیاده شود و رخ بر خاک نهد تا سلطان از سر جریمۀ او درگذرد و چون اتسز برحسب وعده بکنار آب آمد و در برابر سلطان برّ و بحر رسید هم از بالای اسب سر فرود آورده پیش سلطان عنان بازگردانید هر چند این بی ادبی بر مزاج سلطان گران آمد اما از کمال مرحمت اصلی بطرف مرو معاودت فرموده دیگر بر سر جنگ و جدال نرفت و چون خاطر اتسز از ممر سلطان سنجر فراغت یافت چند نوبت تاخت به ترکستان برده منصور و مظفر به خوارزم بازگشت و در محرم سنۀ سبع و اربعین و خمسمائه (547 هجری قمری) اتسز بطرف سقناق لشکر کشید و چون بنواحی چند رسید حاکم آن ولایت کمال الدین که قبل از این به سالی چند نسبت به اتسز طریق اخلاص مسلوک میداشت وهم بخاطر راه داده جمعی از اعیان ملازمان را ارسال داشت تا کمال الدین را از سطوت او ایمن گردانیده به خدمت آوردند و کمال الدین را همان روز مقید فرموده در محبس اتسز زمان حیاتش بسر آمد. بنابر آنکه میان حاکم جند و رشید وطواط قاعده جمعیت اتحاد مرعی بود و بعض از حساد بعرض اتسز رسانیدند که رشید از مخالفت کمال الدین خبر داشته و عرضه داشت نکرده بنا بر آن خوارزم شاه چندگاه رشید را از صحبت خویش محروم گردانید و رشید در ایام حرمان قطعات و قصاید در سلک نظم کشید و یکی از آن جمله این قطعه است:
شاها چو دست (شاید: باد) حشمت تو بر سرم وزید (؟)
در زیر پای قهر تنم را بسود چرخ
بی حسن اصطناع تو و جود و لطف تو
عیشم بکاست عالم و جورم فزود چرخ
به زین نگر بمن که اگر حالتی (؟) بود
واﷲ که مثل من بنخواهد نمودچرخ.
القصه، اتسز بعد از فتح جند، پسر خود ایل ارسلان را والی آنجا گردانید و بجانب خوارزم بازگشت و در همین سال سلطان سنجر بدست حشم غزان گرفتار شد و بعد از امتداد ایام حبس سلطان، اتسزبخراسان رفته با رکن الدین محمود که خواهرزادۀ سلطان سنجر بود ملاقات کرده مدت سه ماه آن دو پادشاه در نواحی نسا با یکدیگر بسر برده در باب تنظیم امور مملکت رایها زدند اما چون مقارن آنحال سلطان سنجر از تعدی غزان نجات یافت فایده ای بر تدبیرات ایشان مترتب نشد و در سنۀ احدی و خمسین و خمسمائه (551 هجری قمری) اتسز بیمار گشته در اوقات مرض آواز شخصی بگوش او رسیدکه قرآن میخواند چون گوش داشت این آیه بر زبان قاری جاری گشت که و ماتدری نفس بای ارض تموت. (قرآن 34/31). و این معنی را بفال بد گرفته مرض او سمت ازدیاد پذیرفت و در جمادی الاخر همین سال از عالم انتقال کرد.گویند که رشید وطواط بر سر جنازه اتسز میرفت و این رباعی میخواند. رباعی:
شاها فلک از سیاستت میلرزید
پیش تو بطبع بندگی می ورزید
صاحب نظری کجاست تا درنگرد
تا آن همه مملکت به این می ارزید.
رجوع به حبط ج 1 ص 420 و 421 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
از ترکی آت، آد، نام + سز، ادات سلب، و مجموع کلمه بمعنی بی نام است و این تفألی است ماندن و نمردن کودک را در بلاد ترکستان. یا از ات بمعنی گوشت + سز و یا از آت بمعنی اسب + سز، رجوع به آتسز، و ابن خلکان چ قاهره ج 2 ص 65 ذیل اطسیس شود
لغت نامه دهخدا
ترکی بد بیار بدبخت: ترک آن بود کز بیم او ده از خراج ایمن بود ترک آن نباشد از طمع سیلی هر قتسز خورد. (مولوی. دیوان 325 مدات 7: 3 ص 18)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتسز
تصویر قتسز
((قُ سُ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین