جدول جو
جدول جو

معنی آبکسر - جستجوی لغت در جدول جو

آبکسر
از توابع دهستان بندرج ساری، از توابع دهستان مذکوره ی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نمک ناشناس، نانکور:
نان کور و آب کورم خوانده ای،
مولوی،
ناقۀ صالح به صورت بد شتر
پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
ازبرای آب جو خصمش شدند
آب کور و نان ثبور ایشان بدند،
مولوی،
، فاقد آب
لغت نامه دهخدا
سقاء، آبکش:
در تتق بارگهش گاه بار
مائده کش عیسی و خضر آبکار،
امیرخسرو،
ابر را گفتم که چندین دور امساکت ببود
گفت کزبهر رکاب شه بدم در انتظار
کآن زمان کآید شه عالم بدارالملک خویش
گوهر خود را کنم در راه میمونش نثار
تا درافشانی من در شهر هر کو بنگرد
دست شه خواند مرا باری نه ابر آبکار،
امیرخسرو،
، آبیار کشت و زرع، شرابخوار، و رجوع به کارآب شود، آنکه فلزات را آب دهد، میفروش، باده فروش، شیره کش:
بانگ آمد از قنینه کآباد بر خرابی
هان آبکار عشرت گر مرد کار آبی،
خاقانی،
،
کاریزکنی، تنقیۀ قنات، لای روبی، لاروبی:
دربن چاه بلا افتاده هم بر آب کار
هرکه در کوی تو یک بار از سر جاه آمده،
اثیر اخسیکتی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آبسرد. لرزانک گونه که از آب گوشت یا آب کله پاچه کنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبکور
تصویر آبکور
بی خیر و برکت، نمک ناشناس، نان کور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکار
تصویر آبکار
سقا، آبکش، آب دادن فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبکسر
تصویر سبکسر
نادان، کم خرد، بی مغزو کم مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبسر
تصویر آبسر
لرزانک گونه از آب کله و پاچه درست شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکار
تصویر آبکار
سقا، شرابخوار، ساقی، باده فروش، نگین ساز، آبیاری مزرعه، کسی که فلزات را آب می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبکسر
تصویر سبکسر
((~. سَ))
سبک وزن، مجازاً، فارغ، آسوده، سبکبار
فرهنگ فارسی معین