معنی życie - جستجوی لغت در جدول جو
życie
زندگی، زندگی می کند
ادامه...
زِندِگی، زِندِگی مِی کُند
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
wycie
زوزه کشیدن، زمزمه
ادامه...
زوزِه کِشیدَن، زِمزِمِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
należycie
به طور شایسته، معمولاً
ادامه...
بِه طُورِ شایِستِه، مَعمولاً
دیکشنری لهستانی به فارسی
przez całe życie
تمام عمر، پایان
ادامه...
تَمام عُمر، پایان
دیکشنری لهستانی به فارسی
tętniący życiem
پر جنب و جوش، پرحرف
ادامه...
پُر جُنب و جوش، پُرحَرف
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadużycie władzy
عمل غیرقانونی، کار کردن
ادامه...
عَمَل غِیرِقانونی، کار کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadużycie
سوء رفتار، سوت زدن
ادامه...
سوء رَفتار، سوت زَدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
oskarżycielski
اتّهامی، پایان، متّهم کننده، مثلّثی
ادامه...
اِتِّهامی، پایان، مُتَّهَم کُنَندِه، مُثَلَّثی
دیکشنری لهستانی به فارسی
oskarżyciel
متّهم کننده
ادامه...
مُتَّهَم کُنَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
ponowne użycie
دوباره سازی، راه اندازی مجدّد
ادامه...
دُوبارِه سازی، راه اَندازی مُجَدَّد
دیکشنری لهستانی به فارسی
współżycie
همزیستی، برابر کردن
ادامه...
هَمزیستی، بَرابَر کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی