معنی światło - جستجوی لغت در جدول جو
światło
نور، نور خورشید
ادامه...
نور، نورِ خُورشید
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
światowo
به طور دنیوی، سکولار
ادامه...
بِه طُورِ دُنیَوِی، سِکُولار
دیکشنری لهستانی به فارسی
śmiało
با جسارت، پر سر و صدا، پر جسارت، زندگی می کنند، ماجراجویانه، ماجراجویی
ادامه...
با جَسارَت، پُر سَر و صِدا، پُر جَسارَت، زِندِگی می کُنَند، ماجَراجویانِه، ماجَراجویی
دیکشنری لهستانی به فارسی
światło słoneczne
نور خورشید، نوشیدنی
ادامه...
نورِ خُورشید، نوشیدَنی
دیکشنری لهستانی به فارسی