معنی Überleben - جستجوی لغت در جدول جو
Überleben
بازماندگی، زنده ماندن
ادامه...
بازماندِگی، زِندِه ماندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
überleben
بیشتر عمر کردن، زنده ماندن
ادامه...
بیشتَرِ عُمر کَردَن، زِندِه ماندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
überlegen
به طور برتر، برتر
ادامه...
بِه طُورِ بَرتَر، بَرتَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
beleben
زنده کردن، نیرو بخشیدن
ادامه...
زِندِه کَردَن، نیرو بَخشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Überlebenskünstler
بقا گرا، بقا
ادامه...
بَقا گَرا، بَقا
دیکشنری آلمانی به فارسی
Überlebensfähigkeit
بقاء پذیری، بقا
ادامه...
بَقاء پَذیری، بَقا
دیکشنری آلمانی به فارسی
Überlebender
بازمانده
ادامه...
بازماندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی