معنی zdrowy - جستجوی لغت در جدول جو
zdrowy
سالم، وکالتنامه
ادامه...
سالِم، وِکالَتنامِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
zdrowo
سالم گونه، سال، به طور سالم، سالم، سالانه
ادامه...
سالِم گونِه، سال، بِه طُورِ سالِم، سالِم، سالانِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
zimowy
زمستانی، زمستان، زمزمه کردن
ادامه...
زِمِستانی، زِمِستان، زِمزِمِه کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
zdrowie
سلامتی، سلامت عقل
ادامه...
سَلامَتی، سَلامَت عَقل
دیکشنری لهستانی به فارسی
parowy
بخاری، دستگیره
ادامه...
بُخاری، دَستگیرِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
surowy
خام، تقریباً، خامه ای، سختگیر، سخت، سفت و سخت، شدید، قوی، ناملایمات
ادامه...
خام، تَقریباً، خامِه ای، سَختگیر، سَخت، سِفت و سَخت، شَدید، قَوی، نامُلایِمات
دیکشنری لهستانی به فارسی
zdrowy na umyśle
عاقل، عاقلانه
ادامه...
عاقِل، عاقِلانِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
niezdrowy
غیرمطمئن، غیر قابل توصیه، غیرمفید، قابل تنظیم نیست، ناسالم
ادامه...
غِیرِمُطمَئِن، غِیرِ قابِلِ تَوصِیَه، غِیرِمُفید، قابِلِ تَنظِیم نیست، ناسالِم
دیکشنری لهستانی به فارسی