معنی wajah - جستجوی لغت در جدول جو
wajah
چهره، صورت، صورتکی
ادامه...
چِهرِه، صورَت، صورَتَکی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
wabah
طاعون، اپیدمی
ادامه...
طاعون، اِپیدِمی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
membuat wajah cemberut
چهره در هم کشیدن، ساختن چهره ای عبوس
ادامه...
چِهرِه دَر هَم کِشیدَن، ساختَن چِهرِه ای عَبوس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara wajah
از نظر ظاهری، صورت
ادامه...
اَز نَظَرِ ظاهِری، صورَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tanpa wajah
بی چهرگی، بی چهره
ادامه...
بی چِهرِگی، بی چِهرِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی