معنی układ - جستجوی لغت در جدول جو
układ
ترتیب
ادامه...
تَرتِیب
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
wkład
مشارکت، نامزدی
ادامه...
مُشارِکَت، نامزَدی
دیکشنری لهستانی به فارسی
układać w stos
انباشته کردن، باتری، پشته، پشته کردن، پشتی
ادامه...
اَنباشتِه کَردَن، باتری، پُشتِه، پُشتِه کَردَن، پُشتی
دیکشنری لهستانی به فارسی
układać płytki
کاشی گذاشتن، موزاییک
ادامه...
کاشی گُذاشتَن، موزاییک
دیکشنری لهستانی به فارسی
układać bruk
سنگ فرش کردن، لیتوگرافی
ادامه...
سَنگ فَرش کَردَن، لیتوگِرافی
دیکشنری لهستانی به فارسی