معنی tren - جستجوی لغت در جدول جو
tren
مد دروغ، روند
ادامه...
مُد دُروغ، رَوَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
no entrenado
غیر آموزش دیده، آموزش ندیده
ادامه...
غِیرِ آموزِش دیدِه، آموزِش نَدیدِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
abtrennen
جدا کردن
ادامه...
جُدا کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Abtrennbarkeit
قابلیّت جداسازی، تفکیک پذیری
ادامه...
قابِلیَّتِ جُداسازی، تَفکِیک پَذیری
دیکشنری آلمانی به فارسی
abgetrennt
جدا شده، جدا شده است
ادامه...
جُدا شُدِه، جُدا شُدِه اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
Getrenntheit
جدا بودن، جدایی
ادامه...
جُدا بودَن، جُدایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
getrennt
جدا، جدا شده است، جداگانه، قطع شده، نامرتبطانه
ادامه...
جُدا، جُدا شُدِه اَست، جُداگانِه، قَطع شُدِه، نامُرتَبِطانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
dengan gaya tren
به طور مد روز، با سبک ترند
ادامه...
بِه طُورِ مُدِ روز، با سَبُک تِرِند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Retrenchment
کاهش، تعدیل نیرو
ادامه...
کاهِش، تَعدِیل نیرو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
trendy
به طور مد روز، مد روز
ادامه...
بِه طُورِ مُدِ روز، مُدِ روز
دیکشنری هلندی به فارسی
Anstrengung
سخت کوشی، تلاش
ادامه...
سَخت کوشی، تَلاش
دیکشنری آلمانی به فارسی
anstrengend
به طور طاقت فرسا، استرس زا، پرزحمت، خسته کننده، سخت، فرساینده
ادامه...
بِه طُورِ طاقَت فَرسا، اِستِرِس زا، پُرزَحمَت، خَستِه کُنَندِه، سَخت، فَرسایَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
anstrengen
قوی کردن، اعمال
ادامه...
قَوی کَردَن، اِعمال
دیکشنری آلمانی به فارسی
Strenuousness
سخت کوشی، سختی
ادامه...
سَخت کوشی، سَختی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Strenuously
به طور طاقت فرسا، به شدّت
ادامه...
بِه طُورِ طاقَت فَرسا، بِه شِدَّت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Strenuous
پرزحمت، سخت
ادامه...
پُرزَحمَت، سَخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Abtrennung
تفکیک، جدایی
ادامه...
تَفکِیک، جُدایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
trendig
به طور مد روز، مد روز
ادامه...
بِه طُورِ مُدِ روز، مُدِ روز
دیکشنری آلمانی به فارسی
tres
سه
ادامه...
سِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
trenzar
پریس کردن، قیطان
ادامه...
پَریس کَردَن، قِیطَان
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
treu
با وفاداری، وفادار، وفادارانه
ادامه...
با وَفاداری، وَفادار، وَفادارانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
eren
احترام گذاشتن، افتخار
ادامه...
اِحتِرام گُذاشتَن، اِفتِخار
دیکشنری هلندی به فارسی
tien
ده
ادامه...
دَه
دیکشنری هلندی به فارسی
turen
خیره نگاه کردن، چشمک زدن
ادامه...
خیرِه نِگَاه کَردَن، چِشمَک زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tre
سه
ادامه...
سِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ten
این، بر حسب اینچ اندازه گیری کنید
ادامه...
این، بَر حَسبِ اینچ اَندازِه گیری کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
trenzado
بافته شده
ادامه...
بافتِه شُدِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
trennen
قطع کردن، جدا کردن
ادامه...
قَطع کَردَن، جُدا کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
trenowalny
قابل آموزش
ادامه...
قابِلِ آموزِش
دیکشنری لهستانی به فارسی
trenować
مربّی کردن، عملکرد مربّی
ادامه...
مُرَبّی کَردَن، عَمَلکَرد مُرَبّی
دیکشنری لهستانی به فارسی
trening
آموزش، تلقین
ادامه...
آموزِش، تَلقین
دیکشنری لهستانی به فارسی
trener
مربّی، قطار
ادامه...
مُرَبّی، قَطار
دیکشنری لهستانی به فارسی
trendiness
مد روزی، مد روز
ادامه...
مُدِ روزی، مُدِ روز
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
trendi
مد روز، روند
ادامه...
مُدِ روز، رَوَند
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Strengthen
تقویت کردن
ادامه...
تَقوِیت کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی