معنی trans - جستجوی لغت در جدول جو
trans
خلسه، محروم کردن
ادامه...
خَلسِه، مَحروم کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
trans
خلسه، پیشخدمت
ادامه...
خَلسِه، پیشخِدمَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
trans
خلسه، ترنس
ادامه...
خَلسِه، تِرَنس
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
transitionnel
انتقالی
ادامه...
اِنتِقالی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transmittance
انتقال
ادامه...
اِنتِقال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transmissible
قابل انتقال
ادامه...
قابِلِ اِنتِقال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transmettre
رساندن، برای انتقال، منتقل کردن
ادامه...
رِساندَن، بَرایِ اِنتِقال، مُنتَقِل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
translucidité
شفّافیت
ادامه...
شَفّافِیَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
translucide
شفّاف
ادامه...
شَفّاف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transitoire
زودگذر، گذرا، ناپایداری
ادامه...
زودگُذَر، گُذَرا، ناپایداری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transition
گذار، انتقال
ادامه...
گُذار، اِنتِقال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transmuter
تغییر دادن، تبدیل کردن
ادامه...
تَغییر دادَن، تَبدیل کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transiger
معامله کردن، سازش
ادامه...
مُعامِلِه کَردَن، سازِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transgresseur
متجاوز، متخلّف
ادامه...
مُتَجاوِز، مُتِخَلِّف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transformer
تبدیل کردن، تبدیل کنید
ادامه...
تَبدیل کَردَن، تَبدیل کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transformé
تبدیل شده، تبدیل شده است
ادامه...
تَبدیل شُدِه، تَبدیل شُدِه اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transformationnel
تحوّلی، تحوّل آفرین
ادامه...
تَحَوُّلی، تَحَوُّل آفَرین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transformation
تغییر، تبدیل
ادامه...
تَغییر، تَبدیل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transmutation
تغییر ماهیّت، تغییر شکل
ادامه...
تَغییر ماهیَّت، تَغییر شِکل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transparence
شفّافیت
ادامه...
شَفّافِیَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transporter
حمل و نقل کردن، حمل کنید، کشیدن، کامیون کردن
ادامه...
حَمل و نَقل کَردَن، حَمل کُنید، کِشیدَن، کامیون کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transe
خلسه، ترنس
ادامه...
خَلسِه، تِرَنس
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transe
خلسه، ترنس
ادامه...
خَلسِه، تِرَنس
دیکشنری پرتغالی به فارسی
transversalement
عرضی
ادامه...
عَرضی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transposer
جایگزین کردن، جابجا کردن
ادامه...
جایگُزین کَردَن، جابِجا کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transporter par avion
بالا بردن، حمل و نقل با هواپیما
ادامه...
بالا بُردَن، حَمل و نَقل با هَواپیما
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transportabilité
قابلیت حمل و نقل
ادامه...
قابِلِیَت حَمل و نَقل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transparent
شفّاف
ادامه...
شَفّاف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transport
انتقال، حمل و نقل
ادامه...
اِنتِقال، حَمل و نَقل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transplanter
کاشتن، پیوند
ادامه...
کاشتَن، پِیوَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transplanté
کاشته شده، پیوند زده شده است
ادامه...
کاشتِه شُدِه، پِیوَند زَدِه شُدِه اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transplantation
پیوند
ادامه...
پِیوَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transpirer
عرق ریختن، عرق
ادامه...
عَرَق ریختَن، عَرَق
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transpiration
تعریق، عرق کردن
ادامه...
تَعرِیق، عَرَق کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
transformateur
تحوّلی، ترانسفورماتور
ادامه...
تَحَوُّلی، تَرانسفُورماتور
دیکشنری فرانسوی به فارسی