معنی theater - جستجوی لغت در جدول جو
theater
نمایشی، تئاتر
ادامه...
نَمایِشی، تِئاتر
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Cheater
تقلّب کار، متقلّب
ادامه...
تَقَلُّب کار، مُتَقَلِّب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Shelter
پناه دادن، پناهگاه
ادامه...
پَناه دادَن، پَناهگاه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
heiter
با دل شاد، شاد، خوشدل، شاداب
ادامه...
با دِلِ شاد، شاد، خوشدِل، شاداب
دیکشنری آلمانی به فارسی
tester
آزمایش کردن، تست کنید
ادامه...
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tenter
فریب دادن، تلاش کردن، وسوسه کردن
ادامه...
فَریب دادَن، تَلاش کَردَن، وَسوَسِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
theatermatig
به طور تئاتری، به صورت تئاتری
ادامه...
بِه طُورِ تِئاتری، بِه صورَتِ تِئاتری
دیکشنری هلندی به فارسی