معنی tempat - جستجوی لغت در جدول جو
tempat
مکان، محل
ادامه...
مَکان، مَحَل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
sempati
همدردی
ادامه...
هَمدَردی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
tempat parkir
پارکینگ
ادامه...
پارکینگ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tempat penyimpanan
مخزن، ذخیره سازی
ادامه...
مَخزَن، ذَخیرِه سازی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tempat tinggal
مسکن، اقامتگاه
ادامه...
مَسکَن، اِقامَتگاه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tempo
زمان
ادامه...
زَمان
دیکشنری پرتغالی به فارسی
tempi
اوقات، بارها
ادامه...
اُوقات، بارها
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
tempo
هوا، زمان
ادامه...
هَوا، زَمان
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Tempt
وسوسه کردن، وسوسه کن
ادامه...
وَسوَسِه کَردَن، وَسوَسِه کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
temps
اوقات، زمان، هوا
ادامه...
اُوقات، زَمان، هَوا
دیکشنری فرانسوی به فارسی
hemat
مقرون به صرفه، اقتصادی، مقتصد، محدود، صرفه جویی، صرفه جو
ادامه...
مَقرون بِه صرفِه، اِقتِصادی، مُقتَصِد، مَحدود، صَرفِه جویی، صَرفِه جو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
cepat
تیز، سریع
ادامه...
تیز، سَریع
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tespit
شناسایی، تشخیص
ادامه...
شِناسایی، تَشخیص
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
empati
همدلی
ادامه...
هَمدِلی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
empat
چهار
ادامه...
چَهار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
cemaat
مؤمنان، جامعه
ادامه...
مُؤمِنان، جامِعِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
tampak
به نظر رسیدن، به نظر می رسد، ظاهری
ادامه...
بِه نَظَر رِسیدَن، بِه نَظَرِ می رِسَد، ظاهِری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tampan
خوش چهره، خوش تیپ، خوش سیما
ادامه...
خُوش چِهرِه، خُوش تیپ، خُوش سیما
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tempos
اوقات، بارها
ادامه...
اُوقات، بارها
دیکشنری پرتغالی به فارسی
empata
همدرد، دلسوز
ادامه...
هَمدَرد، دِلسوز
دیکشنری لهستانی به فارسی
sempit
تنگ، باریک
ادامه...
تَنگ، باریک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
jemaat
مؤمنان، جماعت
ادامه...
مُؤمِنان، جَماعَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
keempat
چهارمین، چهارم
ادامه...
چَهارُمین، چَهارُم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
empati
همدلی
ادامه...
هَمدِلی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
memuat
بارگذاری کردن، بار
ادامه...
بارگُذاری کَردَن، بار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tepat
دقیق، مناسب، دقیقاً، صحیح
ادامه...
دَقیق، مُناسِب، دقیقاً، صَحیح
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ditempatkan dengan baik
خوب جای گذاری شده، به خوبی قرار گرفته است
ادامه...
خوب جای گُذاری شُدِه، بِه خوبی قَرار گِرِفتِه اَست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی