جدول جو
جدول جو

معنی tawa - جستجوی لغت در جدول جو

tawa
خنده
دیکشنری اندونزیایی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پراکنده، پراکنده شده است
دیکشنری سواحیلی به فارسی
به طور پراکنده، در جهت پراکندگی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اداری، از نظر اداری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پراکنده کردن، پراکنده شده است
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پراکنده کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سلطه داشتن، مسلّط شدن، حکومت کردن، حکم دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
رئیس مآب، حاکم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
به طور سلطه گرایانه، برای اداره
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خندان، بخند، خنده کنان، خندیدن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
بروکراسی، حکومت بوروکراتیک
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حکومت توده ای، حکومت اوباش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تسلّط یک نفره، حکومت یک مرد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حکومت ثروتمندان
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اقتدارگرایی، قانون سرانگشتی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شاهنشاهی، حکومت سلطنتی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
به طور پراکنده، با پراکندگی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
گرفتار، اسیر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
بی مزّه، مناقصه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
دارویی، دارو
دیکشنری سواحیلی به فارسی
انزوا، یک راهب، انزوازی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شاخه دار، یک شاخه، پیچیدگی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
هم خوٰان، باشه، برابری طلب، منصفانه، برابر، برابر بودن، معادل، یکنواخت، یکسان، اکی، خوب، مشابه، راست
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیچیده، مجتمع
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ضایعات، زباله
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اینها
دیکشنری سواحیلی به فارسی
قابلیّت خندیدن، توانایی خندیدن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
با خنده، در حالی که می خندید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
گردشگر، مسافر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
عرضه، متقاطع
دیکشنری لهستانی به فارسی
حالت بدن، خزیدن، موضع، ذهنی، نگرش، نگران
دیکشنری لهستانی به فارسی
شکست طلبی، شکست ناپذیری
دیکشنری لهستانی به فارسی
ماندن، باقی می ماند
دیکشنری لهستانی به فارسی
نمایشگاه، نمایشنامه نویس
دیکشنری لهستانی به فارسی
حکومت دینی
دیکشنری سواحیلی به فارسی