معنی słaby - جستجوی لغت در جدول جو
słaby
سست، شل، ضعیف، مریض
ادامه...
سُست، شُل، ضَعیف، مَریض
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
słabo
با ظرافت، با عجله، ضعیفانه، شکنندگی، به طور ضعیف، ضعیف، ضدّ عفونی کننده، با ضعف، کوته فکر
ادامه...
با ظِرافَت، با عَجَلِه، ضَعیفانِه، شِکَنَندِگی، بِه طُورِ ضَعیف، ضَعیف، ضِدِّ عُفونی کُنَندِه، با ضَعف، کوتَه فِکر
دیکشنری لهستانی به فارسی