معنی struktur - جستجوی لغت در جدول جو
struktur
ساختار
ادامه...
ساختار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
strukturell
بافت شده، از نظر ساختاری، به طور ساختاری، ساختاری
ادامه...
بافت شُدِه، اَز نَظَرِ ساختاری، بِه طُورِ ساختاری، ساختاری
دیکشنری آلمانی به فارسی
umstrukturieren
ساختار دوباره تنظیم کردن، تجدید ساختار
ادامه...
ساختار دُوبارِه تَنظِیم کَردَن، تَجدیدِ ساختار
دیکشنری آلمانی به فارسی
Umstrukturierung
بازسازی، تجدید ساختار
ادامه...
بازسازی، تَجدیدِ ساختار
دیکشنری آلمانی به فارسی
tidak terstruktur
غیر ساختاری، بدون ساختار
ادامه...
غِیرِ ساختاری، بِدونِ ساختار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara struktural
به طور ساختاری، از نظر ساختاری
ادامه...
بِه طُورِ ساختاری، اَز نَظَرِ ساختاری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
restrukturalizować
ساختار دوباره تنظیم کردن، بافت
ادامه...
ساختار دُوبارِه تَنظِیم کَردَن، بافت
دیکشنری لهستانی به فارسی
niestrukturalny
غیر ساختاری، غیر سازنده
ادامه...
غِیرِ ساختاری، غِیرِ سازَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
merestrukturisasi
ساختار دوباره تنظیم کردن، تجدید ساختار
ادامه...
ساختار دُوبارِه تَنظِیم کَردَن، تَجدیدِ ساختار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
jabatan instruktur
مربّی گری، موقعیت مربّی
ادامه...
مُرَبّی گَری، مُوقِعِیَت مُرَبّی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
strukturieren
سازمان دادن، ساختار
ادامه...
سازمان دادَن، ساختار
دیکشنری آلمانی به فارسی
struktura
ساختار، تجدید ساختار
ادامه...
ساختار، تَجدیدِ ساختار
دیکشنری لهستانی به فارسی
strukturalnie
به طور ساختاری، به وضوح
ادامه...
بِه طُورِ ساختاری، بِه وُضوح
دیکشنری لهستانی به فارسی
strukturalny
ساختاری، سادگی
ادامه...
ساختاری، سادِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
strukturyzować
سازمان دادن، سازماندهی
ادامه...
سازمان دادَن، سازماندِهی
دیکشنری لهستانی به فارسی
structuur
ساختار
ادامه...
ساختار
دیکشنری هلندی به فارسی
struttura
تسهیلات، ساختار
ادامه...
تَسهِیلات، ساختار
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
structure
ساختار
ادامه...
ساختار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Struktur
ساختار
ادامه...
ساختار
دیکشنری آلمانی به فارسی
instruktur
مربّی
ادامه...
مُرَبّی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
struktural
ساختاری
ادامه...
ساختاری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
unstrukturiert
غیر ساختاری، بدون ساختار
ادامه...
غِیرِ ساختاری، بِدونِ ساختار
دیکشنری آلمانی به فارسی