معنی siniak - جستجوی لغت در جدول جو
siniak
داغ کردن، دافع
ادامه...
داغ کَردَن، دافِع
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
maniak
دیوانه وار، دیوانه، هیجانی
ادامه...
دیوانِه وار، دیوانِه، هَیَجانی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
silnik
موتوری، خودرو
ادامه...
موتوری، خُودرُو
دیکشنری لهستانی به فارسی
sunmak
ارائه دادن، برای ارائه، ارسال کردن
ادامه...
اِرائِه دادَن، بَرایِ اِرائِه، اِرسال کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
sindika
تزریق کردن، فرآیند
ادامه...
تَزرِیق کَردَن، فَرآیَند
دیکشنری سواحیلی به فارسی
silika
غریزه
ادامه...
غَریزِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
jinak
خوشایند، خوش خیم، اهلی، اهلی بودن
ادامه...
خُوشایَند، خُوش خیم، اَهلی، اَهلی بودَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sonik
مربوط به صدا، صوتی
ادامه...
مَربوط بِه صِدا، صُوتی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sinis
نیشدار، بدبین، توهین آمیز
ادامه...
نِیشدار، بَدبین، تُوهین آمیز
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
minik
ریز، کوچک
ادامه...
ریز، کوچَک
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی