sibuk شلوغی کردن، مشغول، پر جنب و جوش، مشغول بودن، شلوغ ادامه... شُلوغی کَردَن، مَشغول، پُر جُنب و جوش، مَشغول بودَن، شُلوغ دیکشنری اندونزیایی به فارسی