równoważyć تعادل برقرار کردن، خونسردی، آرام و تعادل داشتن، هوشیار ادامه... تَعَادُل بَرقَرار کَردَن، خونسَردی، آرام و تَعَادُل داشتَن، هوشیار دیکشنری لهستانی به فارسی