جدول جو
جدول جو

معنی rząd - جستجوی لغت در جدول جو

rząd
دولت، شاهین
دیکشنری لهستانی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مدیریّت جزئیات، مدیریّت کنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
مدیریّت کردن، مدیریّت بد، مدیریّت کنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
قابلیّت مدیریّت، قابل مذاکره
دیکشنری لهستانی به فارسی
قابل مدیریّت، قابل مذاکره
دیکشنری لهستانی به فارسی
مدیریّت، مدیریّت خرد
دیکشنری لهستانی به فارسی
بی نظمی ایجاد کردن، غیر قابل مقایسه
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیش نویس کردن، پیش نیاز
دیکشنری لهستانی به فارسی
ترتیب، دنباله، نظافت، نظر دادن، نظم، نعنا را تهیّه کنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
ترتیب دادن، دنباله
دیکشنری لهستانی به فارسی
فرمانبرداری، فرمانده
دیکشنری لهستانی به فارسی
به طور تابع، از نظر تاکتیکی، زیر دست، زیرمجموعه
دیکشنری لهستانی به فارسی
وابسته کننده، اعتیاد بیش از حد
دیکشنری لهستانی به فارسی
تابع کردن، تابعیّت
دیکشنری لهستانی به فارسی
مدیریّت نادرست، مدیریّت بد، مدیریّتی
دیکشنری لهستانی به فارسی
حکمرانی، پلوتوکراسی
دیکشنری لهستانی به فارسی
ترتیب حروف الفبا دادن، سازماندهی
دیکشنری لهستانی به فارسی
منظّم
دیکشنری لهستانی به فارسی
آراسته، بریده شده، ترتیب دار، با دقّت، منظّم، درست است
دیکشنری لهستانی به فارسی
استانداری، افسانه ای
دیکشنری لهستانی به فارسی
قضاوت، دفتر قاضی، دادگستری
دیکشنری لهستانی به فارسی
دستگاه، گرفتن
دیکشنری لهستانی به فارسی
به طور نامرتّب، نابرابر
دیکشنری لهستانی به فارسی
نامرتّب، به هم ریختن، بی ضابطه، بی طرف
دیکشنری لهستانی به فارسی
غیرقابل اداره، غیر قابل استرداد
دیکشنری لهستانی به فارسی
به طور دولتی، با تقوا
دیکشنری لهستانی به فارسی
حکم دادن، دولت ها، حکومت کردن، سلطنت کنند
دیکشنری لهستانی به فارسی
امانت داری، اعتماد
دیکشنری لهستانی به فارسی