معنی regularnie - جستجوی لغت در جدول جو
regularnie
منظّم
ادامه...
مُنَظَّم
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
regularny
منظّم، به طور منظّم
ادامه...
مُنَظَّم، بِه طُورِ مُنَظَّم
دیکشنری لهستانی به فارسی
nieregularnie
به طور لکّه لکّه، به صورت لگاریتمی، به طور غیرقابل پیش بینی، جدایی ناپذیر، به طور نامنظّم، نادرست
ادامه...
بِه طُورِ لَکِّه لَکِّه، بِه صورَتِ لُگاریتمی، بِه طُورِ غِیرِقابِلِ پیش بینی، جُدایی ناپَذیر، بِه طُورِ نامُنَظَّم، نادُرُست
دیکشنری لهستانی به فارسی