معنی pengasuh - جستجوی لغت در جدول جو
pengasuh
پرستار، پرستار بچّه
ادامه...
پَرَستار، پَرَستار بَچّه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
pengasuhan
ولایت، صفرا
ادامه...
وِلایَت، صَفرا
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pengaruh
نفوذ
ادامه...
نُفوذ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengayuh
رکاب زدن، پدال زدن
ادامه...
رِکاب زَدَن، پِدال زَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengasah
تیز کردن، سنگ تیز کردن
ادامه...
تیز کَردَن، سَنگ تیز کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
penghasut
تحریک کننده، محرّک
ادامه...
تَحرِیک کُنَندِه، مُحَرِّک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pengusul
مدّعی، پیشنهاد دهنده
ادامه...
مُدَّعی، پیشنَهاد دَهَندِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pengagum
تحسین کننده، ستایشگر
ادامه...
تَحسین کُنَندِه، ستایِشگَر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
pengaku
کشیش، سفت کننده، مدّعی
ادامه...
کِشیش، سِفت کُنَندِه، مُدَّعی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی