معنی opiekun - جستجوی لغت در جدول جو
opiekun
پرستار، مراقبت کردن
ادامه...
پَرَستار، مُراقِبَت کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
opiekać
بر تست کردن، برعکس
ادامه...
بَر تِست کَردَن، بَرعَکس
دیکشنری لهستانی به فارسی
opieka
سرپرستی، باحال، حمایت، نظارت بر نگهداری، ولایت، کنترل کنید، مراقبت
ادامه...
سَرپَرَستی، باحال، حِمایَت، نَظارَت بَر نِگَهداری، وِلایَت، کُنتُرُل کُنید، مُراقِبَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
opiekun zoo
نگهبان باغ وحش، سرایدار
ادامه...
نِگَهبان باغ وَحش، سَرایدار
دیکشنری لهستانی به فارسی