معنی obiekt - جستجوی لغت در جدول جو
obiekt
تسهیلات، تابش
ادامه...
تَسهِیلات، تابِش
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
opieka
سرپرستی، باحال، حمایت، نظارت بر نگهداری، ولایت، کنترل کنید، مراقبت
ادامه...
سَرپَرَستی، باحال، حِمایَت، نَظارَت بَر نِگَهداری، وِلایَت، کُنتُرُل کُنید، مُراقِبَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
obiektywny
مبتنی بر واقعیّت، مبهم
ادامه...
مُبتَنی بَر واقِعیَّت، مُبهَم
دیکشنری لهستانی به فارسی
obiektywność
عینیّت، راه رفتن
ادامه...
عِینیَّت، راه رَفتَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
obiektywnie
به طور عینی، عمدتاً
ادامه...
بِه طُورِ عَینی، عمدتاً
دیکشنری لهستانی به فارسی