معنی nada - جستجوی لغت در جدول جو
nada
هیچ چیزی، هیچ چیز
ادامه...
هیچ چیزی، هیچ چیز
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
nada
لحن
ادامه...
لَحن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
nada
هیچ چیزی، هیچ چیز
ادامه...
هیچ چیزی، هیچ چیز
دیکشنری پرتغالی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
nadador
شناگر
ادامه...
شِناگَر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
nadający się do zamieszkania
سکون پذیر، سلطه، قابل سکونت، شدنی
ادامه...
سُکون پَذیر، سُلطِه، قابِلِ سُکونَت، شُدَنی
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadający się do recyklingu
قابل بازیافت، قابل بیمه
ادامه...
قابِلِ بازیافت، قابِلِ بیمِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadający się do ponownego napełnienia
قابل پر شدن، قابل بومی سازی
ادامه...
قابِلِ پُر شُدَن، قابِلِ بومی سازی
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadający się do mikrofalówki
قابل مایکروویو، مستعد هیپنوتیزم
ادامه...
قابِل مایکرووِیو، مُستَعِد هیپنوتیزم
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadający się do czyszczenia
قابل تمیز کردن، قابل تنفّس
ادامه...
قابِلِ تَمیز کَردَن، قابِلِ تَنَفُّس
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadać przezwisko
نام مستعار گذاشتن، نامزد کردن
ادامه...
نام مُستَعار گُذاشتَن، نامزَد کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
inadapté
نامتناسب، نامناسب
ادامه...
نامُتناسِب، نامُناسِب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
nadaktywny
بیش فعّال، استفاده بیش از حد
ادامه...
بیش فَعّال، اِستِفادِه بیش اَز حَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
inadaptabilité
نامناسب بودن، ناسازگاری
ادامه...
نامُناسِب بودَن، ناسازگاری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ordenadamente
به طور مرتّب، منظّم، ترتیب وار
ادامه...
بِه طُورِ مُرَتَّب، مُنَظَّم، تَرتِیب وار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
obstinadamente
به طور سرسخت، سرسختانه، با تعصّب فکری، با سرسختی، لجوجانه
ادامه...
بِه طُورِ سَرسَخت، سَرسَختانِه، با تَعَصُّب فِکری، با سَرسَختی، لَجوجانِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
de manera ordenada
به طور مرتّب، به صورت منظّم
ادامه...
بِه طُورِ مُرَتَّب، بِه صورَتِ مُنَظَّم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
de manera nada destacable
بدون توجّه خاص، به شکلی غیرقابل توجّه
ادامه...
بِدونِ تَوَجُّه خاص، بِه شِکلی غِیرِقابِلِ تَوَجُّه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
de manera resignada
با تسلیم، به صورت مستعفی
ادامه...
با تَسلِیم، بِه صورَتِ مُستَعفی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
nadający się do życia
قابل زندگی، قابل زنده ماندن
ادامه...
قابِلِ زِندِگی، قابِلِ زِندِه ماندَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadanie
اعطای مقام، اعلام کند
ادامه...
اِعطایِ مَقام، اِعلام کُنَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
cada
هر، هر کدام
ادامه...
هَر، هَر کُدام
دیکشنری پرتغالی به فارسی
nadar
شنا کردن
ادامه...
شِنا کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
nadar
شنا کردن
ادامه...
شِنا کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
mnada
حراج
ادامه...
حَراج
دیکشنری سواحیلی به فارسی
cada
هر، هر کدام
ادامه...
هَر، هَر کُدام
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
wada
عیب داری، اشکال، عیب گذاشتن، حلّ مشکلات، نقصان پذیری، نقطه
ادامه...
عِیب داری، اِشکال، عِیب گُذاشتَن، حَلّ مُشکِلات، نُقصان پَذیری، نُقطِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
nuda
کسل بودن، تحریک
ادامه...
کِسِل بودَن، تَحریک
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadawać
پخش کردن، انتشار دهید
ادامه...
پَخش کَردَن، اِنتِشار دَهید
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadra
کم تکراری، نادر، کمیاب، به ندرت، ندرت، متفرّق، کمتر شایع
ادامه...
کَم تِکرَاری، نادِر، کَمیاب، بِه نُدرَت، نُدرَت، مُتِفَرِّق، کَمتَر شایِع
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ada
وجود داشتن، وجود دارد، موجود
ادامه...
وُجود داشتَن، وُجُود دارَد، مُوجود
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
nadador
شناگر
ادامه...
شِناگَر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
nadawca
فرستنده، اعزامی
ادامه...
فِرِستَندِه، اِعزامی
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadawać smak
طعم دادن، فصل
ادامه...
طَعم دادَن، فَصل
دیکشنری لهستانی به فارسی
nadawać blasku
درخشیدن
ادامه...
دِرَخشیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
decepcionadamente
ناامیدانه
ادامه...
نااُمیدانِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی