- myśl
اندیشه، مدیتیشن
معنی myśl - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی مبالاتی، بی پروا، سبک سری، بی پروایی، سبک مغزی، سبکی، بی پروازی، گستاخی، مسکّن
بی فکری، بی اثر، پوچانه، پوچی، بی دقّت، دست و پا چلفتی، بی هدفانه، غرور، نسنجیده، نسیم
بی تفکّری، بی تفاوت، بی فکری، بی فکر
بی فکر، کهیر
آماده کردن، برای تهیّه، اختراع کردن
با تفکّر، متکبّرانه
متفکّر، فکر کردن
زودفهم، شوخ
به طور موفّقیّت آمیز، به طور موقّت، به طور خوش یمن، خوشمزه، به طور موفّق، مطلوب
موفّقیّت آمیزی، بیش از حد، خوش یمنی، خوب
خوش یمن، رفاه
قابل فکر، قابل قبول
به طور بی پروا، بی خیال، بی پروا، بی شرمانه
بی محتوا، بدون اعتراض، بی پروا
افکار، اقلّیّت
خوب در نظر گرفته شده، استقبال خوبی شد، خوب اندیشیده شده، به خوبی توجیه شده است، خوب فکر شده، به خوبی در نظر گرفته شده است
عاقل، عاقلانه
محدودبین، محدودیت
پیش فرض کردن، شوم
اندیشیدن، انگلی
با تفکّر، متفکّر بودن
دوباره فکر کردن، دوباره کشف کنید
غیرقابل تصور، نامحسوس
به طور تصادفی، به صورت تصادفی، به طور غیر عمدی، غیر معمول
به طور شوم، به طرز شومی
متفکّر، متفرّقه
فکر کردن، روشنفکر
به طور یکسان، یکنواخت